من تو اين شهر غريبم و فقط يك خاله ي دهن بينددارم كه هر چندوقت يكبار باعث ناراحتي اعصاب و دعواي من با بقيه ميشه
ديشب بهم زنگ زد كه ميخوام بيام خونت با دخترم رياضي كار كن امتحان داره(منم معلم ابتدايي هستم)گفتم باشه با اينكه مهمون داشتم
خونه ي من و مادرشوهرم تو يك ساختمونه و ما غذا باهم ميخوريم و من نميتونم جدا اشپزي كنم
بهم گفت برنج هم خيس كن اومدم درست كن كه معدم درد ميكنه!
گفتم من برنج ندارم خاله خجالت ميكشم هم برم از اونطرف بيارم سالادالويه اي چيزي درست ميكنم دورهم ميخوريم
خلاصه هرچي اسنپ زد واسش پيدا نشد
زنگ زد به شوهرم سرراهت بيا دنبال من
شوهرمم گفته كارم طول ميكشه من واستون تاكسي تلفني ميگيرم شما برين
خلاصه اينا دير اومدن بيرون ار خونه و خالم زنگ زده به من كه شوهرت خيلي ببخشيد گوه خورده اصلا اينجا تاكسي نيست
درحالي كه تاكسي زنگ زده اين دير اومدن و رفته.
خلاصه ديشب نتونست بياد بهم زنگ زد تو فردا صبح ساعت هشت بيا خونم تا ده صبح با دخترم درس كار كن كه امتحان داره.
منم تو رودرواسي گفتم باشه
حالا ميدونه من يك نوزاد چهارماهه دارم و يك بچه ي دوساله كه شبا دير ميخوابن و اذيتم با كارهاشون
امروز صبح خواب موندم و زنگ زده خالم نفهميدم
با يك حس حق به جانبي بهم پيام داده وقتي نميتوني بياي الكي قول نده و بشكنه دست من كه نمك نداره!!!
من موندم چي بهش بگم
الان من كار بدي كردم؟بايد شرمنده باشم؟