قبل ازازدواجم...چندسال پشت سرهم...برای حرم آقا نامه نوشتم...ک ازدواج خوبی داشته باشم...خیلی دعاکردم...نذرکرده بودم....خیلی..من باکلی امید صدات میکردم امام رضا...یعنی صدای من اصلا بتو نرسید.؟...یعنی نامه های من اصلا بتو نرسید...؟امام رضا من ازخودت یکی خوبشو خواسته بودم....یعنی اصلا دل من به حرمت نبود آقا؟...پس چرا ایجوری شد....چراازدواج من اینجوری شد...چرا بایکی ازدواج کردم ک ازقضافکر میکردم آدمه ولی توزرد ازآب دراودن....۷سال اذیت شدم....ازهمه ترد شدم...تنهاترین روزهارو سپری کردم.....آقا یعنی من تودرگاه شما ذره ای جانداشتم ک ۷سال جوونی من رفت؟....چشمای من باچه امیدی اشک شوق میریختن رو نامه هایی ک مینوشتم...چرااین چشما انقد اشک ریختن.....چراآقا ؟.....آقا دیدی باچه مصیبت های تونستم ازون ازدواج جدابشم....باچ بدبختیایی تونستم طلاق بگیرم....تودیدی آقا...؟.....ن میتونم گله ای ازشما داشته باشم...ن میتونم ناشکر باشم....فقط خواستم بگم...آقا..من درکمال ناباوری دلم شکست.....بدجور....
💔