2777
2789
عنوان

بچه ها بیاید بگم صبح چی شد و آبروم رفت 🤣

| مشاهده متن کامل بحث + 2089 بازدید | 114 پست

من رفتم از بالکن جارو و خاک انداز رو آوردم فراموش کردم در رو ببندم . همیشه وقتی بخوام جلو در رو جارو کنم لباس مناسب میپوشم مثلا بلوز شلوار اما اینبار تاپ تنم بود با شورتک 🤦🏼‍♀️ از اونجایی که همسایه مون زن و شوهر شاغل هستن و دو تا پسر نوجوون دارن که تا لنگ ظهر خوابن خیالم راحت بود کسی بیرون نمیاد . طبقه آخرم هستیم رفت و آمدی نیست بالا

همیشه جوری می ایستم جلو در که کامل از در خارج نشم که در بسته نشه یه وقت ؛ چون جارو خاک اندازم از این بلنداس راحت میشه اطراف در رو جارو زد. اینبار اومدم مهربون شدم خواستم به همسایه هم یه حالی بدم 🤣🤣جلو در اونا رو هم جارو کنم 😌 آقا برداشتن پام از بین در خونه همانا و وزیدن باد شدید تو راه پله همانا و بسته شدن در همانا 😑

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حالا قیافه ی منو تصور کنید . اولش خیلی شوک شدم و همینجوری درو هل میدادم شاید باز بشه🙁 آخه تا حالا همچین چیزی برام اتفاق نیفتاده بود و خیلی استرس گرفتم . دیدم نه خیر اینجوری نمیشه با همون استرس شدید شروع کردم آروم در همسایه رو زدن و صدا کردن پسر کوچکش 🤣 دعا میکردم پسر بزرگش در رو باز نکنه چون اون حدودا ۱۷ سالشه خیلی خجالت می‌کشیدم اینجوری منو ببینه. اما کوچیکه ۱۰ ساله ایناس فکر کنم گفتم این بچه س اشکال نداره

همون جور که آروم در میزدم دیدم در باز شد زن همسایه اومد بیرون 😍 اون لحظه بهم دنیا رو دادن از بس خوشحال شدم . بعد یادم افتاد ای دل غافل امروز جمعه س و سرکار نرفتن و خداروشکر کردم شوهرش نیومد دم در🥺 احوال پرسی کردم و گفتم چی شده و ازش خواهش کردم یه چادر بهم بده . اون بنده خدا هم هی اصرار کرد برم تو خونه اما روم نشد . گفتم گوشیش رو بده به شوهرم زنگ بزنم برگرده 😁

بچه‌ها شوهرم یه مقدار زود عصبانی میشه وقتی از این اتفاقا میوفته ولی اصلا تو دلش چیزی نیست و خودش بعدا پشیمون میشه .خلاصه شوهرمم سریع اومد اما کلی غر زد که همیشه باید حواسم به کار های تو باشه 😤 و بی دقتی و این حرفا کلی سرم غر زد و خجالت کشیدم جلوخانم همسایه اما من در اینجور مواقع دست خودم نیست خیلی خنده م میگیره و به زور خودم رو نگه داشته بودم 😁 خانمه هم گفت بابا پیش میاد ما خونه قبلیمون ده بار اینجوری شد و یاد داد که چطور باز کنیم پیچ ها رو و با انبر دست اون وسطی رو بچرخونیم که باز بشه . خودش رفت پیچ گوشتی و انبر دست آورد برامون و منم تشکر کردم اون رفت خونه شون.

پیچ های دستگیره هم هرز بود به سختی باز شد 🙁 در همین حین شوهرم کشت منو اون قدر غر زد . خلاصه آخرش باز شد و اومدیم تو خونه و کلی ناراحت شدم از دستش و گفتم آبروم رو بردی زن همسایه که نمیدونه تو چقدر خوبی و خوش رفتار اون فقط همون لحظه عصبانیتت تو ذهنش میمونه و با خودش میگه عجب آدم اعصاب نداری بیچاره زنش😤😤 شوهرمم می‌گفت بابا من خیس عرق که میشه خون به مغزم نمی‌رسه و واکنشم دست خودم نیست و خودش هم پشیمون بود از رفتارش .

همیشه جوری می ایستم جلو در که کامل از در خارج نشم که در بسته نشه یه وقت ؛ چون جارو خاک اندازم از این ...

وااای نهههه🤦‍♀️😂😂😂

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   آرزو_1388  |  1 ساعت پیش
توسط   honye_ella  |  14 ساعت پیش
توسط   vittozahra  |  14 ساعت پیش