ازخانواده شوهر توقع بیش ازاین نمیشه داشت من حالا بارداری اولم بود ازسقط واینام بدجور میترسیدم با این روش ها ویکمی هم اخم به شوهرم گفتم روم نمیشه بیام اونجا با این شکم یا کمرمم درد میکرد خدایی وگفتم زشته اززناشویی ما بفهمن میخوایی بری بگی فلان کارکردی وهم میترسیدم بیشتر ازحرف مردم بدم میاد توی 5 ماه بودم رفتم ی بار خودمونم شام خریدیم رفتیم دستم به سیاه سفید نزدم گفتم کمرم دردمیکنه به شوهرم قبلش خوش بلندشد ظرفا و گذاشت آشپزخونه تا الانم اصلا نرفتم واقعا هم روم نمیشه بااین که شکمم کوچیکه وکرونا هم که هست بهتر بهونه کردم انقدم التماسم میکنن بیا منم میگم نمیتونم بشینم همش دراز کشم خود شوهرم میره چند وقت ی بار ومیاد