بچه ها برادر شوهرم یکسال پیش از زنش جدا شد و مجدد ازدواجکرده پدرشوهرمو مادر شوهرم همش پشتشن بهش میرسن همهکار براش میکنن از بچه ی خودشونم عزیزتره براشون پیش مادر شوهرم زندگی میکنه.ولی من قبلا اونجا زندگی کردم انقد منو.اذیت کردن از اونجا رفتم البته طلاهامو فروختم امااونو انقد میخوان ک حد نداره مادر شوهرم خیلیبدجنسه اما با این خیلی خوبه پدرشوهرم ک دیگه نگم افتضاح طرفشه چیکارکنم منو بدجوراز چشم انداخته هرکاریکردم نشد فایده نداشت بنظرتون چیکارکنم
کی اینو گفته همونقدر که عروس از زندگی پیش مادرشوهر بیزار مادرشوهر هم بیزار ولی مجبوره.
بله ولی من نگفتم عروس از زندگی پیش مادرشوهر بیزاره ، میگم زندگی پیششون سخته.. من خودم یسال پیششون بودم خیلی آدمای خوبین ولی مثلا عادت داشتن بعد ناهار بخوابن همشون ، من خوابم نمیبرد اذیت میشدم ، یا میخاستم برم حموم راحت نبودم..یا مهمون داشتن معذب میشدم ، برا خودم سخت بود.
من ترجیح میدم افسوس بخورم که چرا اون کار رو انجام دادم تا اینکه افسوس بخورم کاش اون کارو انجام میدادم!