سلام خانما
من ده ساله بودم سال ۸۲ با خانم های مسجد محل مادر بزرگم با اتوبوس رفتیم امامزاده داوود اونجا الاغ سواری میکردن و کاست ها و پوستر های شادمهر میفروختن تو راه برگشت با دخترای کاروان اهنگ ساده بگم دهاتی ام دهاتی ام اهل همین نزدیکی هام بوی علف میده تنم رو گذاشته بودیم و زمزمه میکردیم و دلم پر از ذوق بود ک قراره تو راه برگشت بریم ابگرم محلات
فک نمیکردم یک روزی یاد اوریش اینقد شیرین باشه
شمام ازین سفر های کاروانی کوچیک میرفتین؟