کی انسا مینویسه؟

تو تاپیکام فکر کنم سفر به کربلام هست 

واقعا توقع داری کسی پیدا شه برات انشا بنویسه؟😐

قصه ی من و آقای من منجی عالم مهدی موعودم...

اسفند 97...

ساعت 5 صبح از کربلا رهسپار سامرا شدیم من فرزند جنگ نبودم ولی از فیلما و کتابا متوجه سختی و وحشت جنگ شده بودم...از لحظه ی ورود ب سامرا یه ترس عجیبی باهام همراه شد تمام سامرا پر از ماموران امنیتی بود روی دیوارها تا چشم کار میکرد تک تیرنداز و تانک بود تمام خونه ها بر اثر تیر اندازی پر از سوراخ بود و تمام شهر خلوت بود تا چشم کار میکرد مامور امنیتی بود همش احساس میکردم هر لحظه ممکنه داعش حمله کنه!

ب محض ورود ب حرم  آرامش گرفتم انگار یکی میگف نگران نباش من هستم ! اول  ب پابوس امام حسن عسکری و امام هادی و نرجس خاتون و حکیمه خاتون رفتیم..روب روی مزار نرجس خاتون ایستادم گفتم خانوم جان ب پسرت بگو دیگه بس نیس این همه چشم انتظاری خسته ایم دیگه تحمل نداریم بگو برگرده بگو ک دنیا شده پر از ظلم وستم ..چشام پر از اشک بود مجبور بودم دل بکنم چون کاروان منتظر بود وارد حیاط ک شدم گفتن اون قسمت سرداب امام زمانه جایی ک غیبت کبری صورت گرفته و جایی ک متولد شدن ..یه زیر زمین بود با کلی پله مامان عجب بود ازش! اصن نمیگفت پام درد میکنه هم پای هم دونه دونه پله ها رو پایین رفتیم رسیدیم ب زیر زمین هواش خنک بود یه اتاقک کوچیک و یه ضریح کوچیکم اونجا بود من خودمو رسوندم ب اون ضریح هر چی دنبال یه بندک برای دخیل بستن بودم پیدا نکردم یهو یه کاموا سبز رنگ ب اندازه یه انگشت اشاره با گره های محکمی به ضریح بسته شده بود  ب زور بازش کردم و به ضریح دخیل بستم  یهو گفتم کاش مشکل منم حل بشه یهو چشامو وا کردم دیدم یه خانومی ب آسونی اون دخیل منو باز کرد😔 درست در کسری از ثانیه آقامون جوابمو داد😔 جوابه منه روسیاه جوابه منه گنه کارو داد😔 آقای من آقای مهربونم...از بعد از سفر من مرتب سرچ کردم تا بیشتر بشناسم مرد مهربونی رو ک در کسری از ثانیه جواب منه رو سیاه رو داده بود! من دیگه نمیخواستم فقط اون فکر کودکی در ذهنم باشه ک روزی قرار است مردی بیاید ک خدا وعده داده!

و چه لحظه ی غم انگیزی بود ک دیدم50 نفر از اون 313 نفر خانم هستن چرا باید آخر صف باشم و نتونم نوکریتو کنم😔 چرا دیر شناختمت😔 آقا جانم امروز عصر میخوام برات کیک بپزم ولی شمع کم دارم از کجا بیار 1181 شمع..تو بگو تا کی قراره بی خودت جشن بگیریم😔 دست ب دامن کی بشیم ک پا درمیونی کنه و برگردی ...برگرد ما همه چشم ب راه توایمم...بیا ک برات سبد سبد گل نرگس بیاریم آقای من....

من دارم بیا ویسشو بفرستم در مورد کویر

برات فرستادم❤

اون قسمت اخرش مربوط به تولدشون بود میتونی ننویسیش 

دقیقا😂