سلام دوستان عزیزم
شوهرم پسرم رو اورد و کلی براش لباس و خوراکی گرفته بود. برای خونه هم خرید کرده بود. میدونه من روزه میگیریم، زولبیا بامیه هم خریده بود. میدونه بچه اصلا لب نمی زنه و برای من گرفته😊
شوهرم داغون بود خیلی شکسته شده و ظاهر پریشون داشت. چشماش بی نهایت ناراحت بود و تقریبا ده دقیقه تو خونه بود تا بچه آروم بشه بتونه بره، با حسرت تمام خونه و زندگی رو نگاه می کرد.
تک تک همه جا رو.
بهش گفتم من ادکلن میخوام بگیرم، گرون شده خیلی از جنوب برام بیار، اصلا جمله م تموم نشده بود گفت لازم نکرده، نگیر، خودم از جنوب میارم. هم گفت سه شنبه ماهی از جنوب میارم واستون.
دوستان شوهرم از درون معلومه خیلی پشیمونه چون ظاهرش کاملا نشون دهنده درونش هم بود.
تو این شب های احیا معجزه بخواد بشه میشه. امیدم ب این شب ها ب خدا هست و دعاهایی که در حق هم میکنیم. الهی خودتون حاجت روا باشین. من با دل شکسته چندین بار که از ته اعماق وجودم دعا کردم از خدا خواستم اگه حاجت من هم روا نکردی، حاجت همه کسانی که تو می نی سایت منو دعا کردن روا کن