2777
2789
عنوان

درددل

77 بازدید | 1 پست

سلام دوستان خیلی ناراحت بودم گفتم بیام اینجا صحبت کنیم از ََساعت 12 رفتم بانک بعدش اومدم دکتر بعدش رفتم کلاس آموزش رانندگی 

داخل ماشین آموزشگاه بودم پشت فرمون چند بار شوهرم زنگ زد نتونستم جواب بدم بعد کلاس زنگ زدم کلی فوش بهم داد منم چیزی نگفتم گوشی خاموش کردم اومدم خونه رفتم جلوی در بابام نشستم پیش مامانم خیلی خسته بودم یه دفعه شوهرم سر رسید کلی شوت زد داداشم گفت  آجی شوهرت برگشتم دیدم گذاشت به فوش دادن حرف زشت میزد بهم منم به مامانم گفتم ولش کن اعصبانی من میرم نگران نباش اومدم بیام خونه خودمون یه دفعه شوهرم از پشت چنان زد به باسنم که نفسم بند اومد اینقدر درد گرفت منم گریه کردم گفتم چته کلی گریه کردم رفتم خونه افتاد به جونم با کمربند چنان زدم خواست خفم کنه منم صورتشو چنگ زدم یه دفعه در خونمون چنان محکم زدن که نگو در باز کردم دیدم مامانم اومد مامانمو بزنه همسایه ها جمع شدن اصلا هرچی از دهنش در اومد بهم گفت دخترت ببر بیوه بوده من گرفتمش الان نمیخوامش مهریش 50 میلیون مید مش ببرش نمیخوامش اصلا یه وضعی  بخدا دلم خونه خسته شدم الان اومدم خونه بابام ولی شوهرم آدم بیشعوریه خودم میدونم طلاق نمیده اذیت میکنه فقط خیلی دلم خونه توروخدا برام دعا کنید الان اومدم خونه پدرم خیلی اذیتم میکنه برام دعا کنید خدا یه فرجی کنه برام ببخشید طولانی شد

خدایاشکرت 🙏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز