2777
2789
عنوان

داستان عشق محمد♥

| مشاهده متن کامل بحث + 1445 بازدید | 30 پست



پس سراسيمه به طرف کلاسشون رفتم و در سالن ديدم که ايستادن و با دوستشون دارن صحبت ميکنن......


پس از صميم قلب نگاهش کردم و از سر تا پا ، ور انداز کردم شون و فهميدم که دوستانم به خاطر تحريک کردن من به ادامه ي تلاش ، اين حرفا رو به شوخي گفتن و خبري از نامزد کردن نيست!!!!!


بعد از اينکه حق اون دو تا رو گذاشتم کف دستشون ، دوباره بهش sms زدم که ميخوام باهاتون صحبت کنم و کار مهمي دارم.....


و با بچه ها راه افتاديم به طرف تبريز .... وقتي به خونه رسيدم ايشون sms زد که در کلاس بوده و نتونسته جواب بده.... و همين حالا ميتونم بهشون زنگ بزنم.....


من که تازه به خونه رسيده بودم .... با خيال راحت نشستم و شماره ايشون رو گرفتم و با سلام و احوال پرسي گرمي شروع به حرف زدن کردم و بهشون گفتم که باور نميکنم که جواب ندادن ايشون به خاطر اعتقادات شون باشه و به نظر من ايشون يه دوست پسر ديگه دارن که نميخوان بگن!!!!


ايشون با شنيدن اين حرف بسيار آشفته شد و با کلي قسم و ... گفت که به خدا دوست ديگري نداره و فقط اعتقاد داره که نبايد قبل از ازدواج با کسي دوست بشه!!!!


در ادامه صحبتمون ايشون به من پيشنهاد داد که باهاش مثل هم کلاسي هاي ديگه باشم و اين فکر رو از سرم بيرون کنم.


اما با م مخالفت شديد من رو به رو شد و بهش گفتم که به هيچ عنوان نميتونم بهش مثل بقيه نگاه بکنم و به راحتي ازش بگذرم!!!!


حتي گفت که ميخواد به شهر ديگه اي انتقالي بگيره که جلوي چشم من نباشه و اسباب ناراحتي منو فراهم نکنه!!!!


اما بازم با لحن اعتراض آميزي گفتم که " خواهش ميکنم شما به فکر ناراحتي و راحتي من نباشيد...... " 


اون روز هم 90 دقيقه با موبايلم حرف زدم و بازم نتونستم قانعش کنم که بهش علاقه دارم....


البته به اينکه علاقه دارم مطمعن بود اما نتونستم قانعش کنم که باهام دوست بشه !!!!

وقتي با ناراحتي گوشي رو قطع کردم ، اين sms  رو فرستاد :


"ميدونم مثل همه فکر ميکنيد که من خيلي مغرور هستم اما به خدا اگه ميتونستم ، بهتون جواب مثبت ميدادم..... پس خواهش ميکنم از من ناراحت نشيد و ديگه هم به اين شماره زنگ نزنيد "


من که از اين sms ناراحت بودم و قضيه رو تموم شده فرض ميکدم ، با خودم عهد بستم که ديگه مزاحمش نشم و اجازه بدم که زندگيش رو بکنه!!!!


اما بهش sms زدم که منتظر خواهم بود که روزي ازتون sms يا پيامي برسه که پيشنهاد منو قبول کرديد!!!!


بهميد روزي که بهم جواب مثبت بده!!!!!


 از اون روز به بعد تا امروز سعي کردم در دانشگاه حتي در کلاس هايي که با هم هستيم .... جلوي چشمش نباشم و  وقتي هم با هم بوديم بهش نگاه نکنم تا احساس بکنه که چقدر ازش ناراحتم......


خوب!!!!!!!! سرتون رو خيلي درد آوردم.... اميدوارم هيچ وقت به اين درد نيفتيد.....

خــــــــــدایا فرزندم را  سالـــــم به مــــــن ببخش. برای سلامـــتی تو راهیــــم دعا کنیـــد🥰😘😍
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792