بچه ها من مادرم خیلی دلسوزه ولی فقط واسه خورد و خوراک چیزای مادی ما حرص میخوره
پدرمم همینطور
ولی هیچوقت ب وضعیت روحی من توجهی نداره
من ازشون محبت قلبی دریافت نمیکنم
فقط گاهی ک بهشون میگم شما اصلا محبتی ندارید و بیمهر هستید فرداش ادای مهربونا رو در میارن ک ادم بیشتر حس بد نسبت ب خودش پیدا میکنه
من از بچگی محبت و توجه خوبی ندیدم از والدینم
علیرغم اینکه خیلی دوست داشتن والدین خوبی باشن و تلاش کردن اما کلا از نظر عاطفی خیلی خیلی خنثی هستن و من بخاطر اینکه از بچگی بهم توجه نشده و محبتی دریافت نکردم از همون بچگی تاحالا دچاز مشکلات شدیدی شدم که بروزش توی بچگی کمتر به چشم میومد چون خودم متوجهش نبودم ولی الان خیلی مشکلاتم واضحه
من چون محبتی ندیدم تبدیل شدم ب یک شخصیت مهر طلب
کسی که تا هرررکسی کمی بهش محبت و توجه میکنه شدیداااا عاشقش میشم و تا کسی محبتش رو بهم کم کنه شدیداااا تخریب روحیه میشم
فوبیای اینو دارم ک اطرافیانم از من خوششون نیاد
واسه همین اکثرا نمیتونم خود واقیم باشم و دائم سعی میکنم کسی رو نرنجونم حتی اگر خودم برنجم چرا که این مسئله ک کسی از من بدش بیاد یا دوسم نداشته باشه واسم شده فوبیا
چیزی ک ازش ترس دارم توی هر رابطه ای با هرکسی
والدینم هیچوقت ب من محبت از ته دل نکردن و اگر محبتی کردن زبونی بوده
هیچوقت بهم نشون ندادن ک من واسشون ارزشمندمو دوستم دارن و بهم توجه نکردن
هیچوقت حرفامو جدی نمیگیرن
بهم بها نمیدن
خییییلی دلم شکسته
من بخاطر رفتارای اونا اعتماد بنفسی ندارم
و مهر طلبم
و همیشه وابسته هستم و ب خودم متکی نیستم
ای کاش خدا کمک میکرد به من و به اونا.....