سلام خانومامن میخواستم منو راهنمایی کنید..من خواهرم همش ولگردی میکنه و خوبیهای خودشم داره البته ولی هرشب خونه دوستاش و بیرونگردی ..مامان و بابام خیلی اذیت میشن بعد خواهرم خیلی بی اعصابه فقط کافیه خانوادم بهش بگن کجا بودی یا کجایی ؟ مثل افسار گسیخته ها بهشون میپره همش دادو بیداد بردارمم همینطور اون ک جلو زنش ب مامان و بابا برمیگرده یا فحش میده یا با داد مامان و بابامم بنده خداها سکوت میکنن ولی همش دردو دلاشونو بمن میکنن حالا دغدغه ی من اینه : اونا بر میگردن ب روی والدینشون اونا بی ادبی میکنن ولی منم ک عذاب وجدان میگیرم و تا خود صبح احساس خجالت دارم از روی پدرومادرم من خیلی سعی میکنم بهشون احترام بذارم همیشه دردامو میریزم تو خودم موقع عصبانیت سکوت میکنم ولی بخاطر خواهرو برادرم و نحوه ی رفتارشون من گریه ام میگیره ک چرا با مامان اینطوری حرف زدی من خسته شدم چطور باید با این قضیه ک رفتار اونا بمن ربطی نداره کناربیام ؟؟؟
ی چیز دیگم هست من خسته شدم از بس مامانم اینا انتقاداتشونو از رفتارهای بده خواهر برادرامو بمن میگن مخم داره میپوکه به خودشون هیچی نمیگن فقط بمن میگن (درقالب دردو دل )همیشه عشق و حالاشونو میکنن دعواهاشونو میارن تو خونه ... خواهرم اینقدر خودخواهه بهش میکم تا وقتی ازدواج نکردی این حق پدرومادره ک بدونن کجایی میکه ب اونا چه همینه ک هست 😑 من خسته ام از این جو متشنج چیکار کنم
من نمیخوام پدرومادرم زود پیر شن هرشب به دستو پاهاشو کرم میزنم و ماساژشون میدم ولی مامان اینا از دست این خواهر برادرای خودخواهم دارن پیر شن ...
چ کنم بنظرت خودمو بزنم ب بیخیالی ؟ دیگ ن ب پدرومادرم توجه کنم ن خواهر برادرام ؟ بگم ب درک ؟