عاااااقااااا
یبار رفته بودم خونه بابام اینا
برگشتنی
داشتم خداحافظی میکردم
با داداشم دست دادم گفتمش ســـلام😂
اونموقع هاهم که داداش کوچیکم تازه بدنیا اومده بود
من دبستانی بودم
مثلا میخواستم قربون صدقش برم😁
هعی میگفتمش قربوووونم بررریییی😂😂😂
فقط دیدم مامان بابام رفتن رو ویبره و دلاشونو گرفتن😄
من سوتین خوندم
🤧🤧🤧
یبار دستم خورد ویس رفت تو گروه خانوادگی ک ۶۰ تا مخاطب داشت .ویس چرت بود ب شوهرم میگفتم برو انور ...بکش کنار
سرکلاس زبان بودم استادم یه ربع بود ازم سوال میپرسید منم همینجوری را زده بودم بهش حواسم جای دیگه بود بیست دقیقه کلاس رفته بود همه ساکت اونم ساکت بعدش ه خودم اومدم همه زدن زیر خنده بعد گفت کتابت کو
اومدم بیارمش بیرون از کیفم ریختمش رو میز معلمه بعد کتابم افتاد زمین اومدم بیارمش بالا کلم خورد به کله معلمه صندلی جلو جلو بودم کلاس هم کوچیک
آخرش زدم زیر گریه رفتم بیرون
بنده خدا یه بار تو مغازه منو دید زد زیر خنده هر وقت میبینه منو می‌خنده 🤣🤣
من تو دانشگاه با گوگل مپ دنبال کلاس کارگاه بودم بعد وسط طبقه دانشکده وایسادم دیدم رو نقطه ابیم بعد این ور اون ور رو دیدم دیدم وسط راهرو ام
بعد عین اسکولا هی چپ و راست میرفتم بعد می دیدم نه دقیقا رو مقصدم
اخرش همکلاسی زد پشتم گفت کلاس طبقه پایینه 🤦♀️🤦♀️🤦♀️
دلم میخواست خودم رو از پنجره راهرو پرت کنمااااا
اون روز سرما خوردبودم،حالم خوش نبود کلاااا
