5روزه اومدم خونه پدرم
خودم پیشنهاد دادم ک یک هفته از هم دور باشیم
البته قبلش خیلی دعوا داشتیم همشم بخاطر خانوادش،و مادرش ک میخواد منو از چشم همه بندازه و همه جا پشت سرم بد میگه،اونم بیشتر طرف اوناس و نمیخواد بپذیره ک دیگ خودش خانواده داره،اولویتش خانوادشن،تهش گفت برو تو توی ماها بیچاره میشی،برو خودتو خلاص کن،من توی این خانواده بزرگ شدم و نمیتونم کاری کنم ک دل بکندم،برو راحت شی،جفتمون افسردگی گرفتین بچه ها
من روز بعدش غذا درست کردم گفتم بیا بخور،نیومد و گفت نمیخوام نمیخورم،بعدش من خیلی اذیت شدم گفتم ی هفته از هم دور باشیم
الان دلم طاقت نداره😢😢😢😢 دارم میمیرم،دلم براش تنگ شده
شما بودید چیکار میکردید،اینک بگم طی این5روز سراغی ازم نگرفته،و اولین باره ک اینجوری میشه
حالا مادرشوهر داره موش میدونه و ب همه میگ زن....رفته ک طلاق بگیره و داره منو خراب میکنه
میدونم شوهرمم اذیتع ولی غرورش اصلا اجازه نمیده پیش قدم بشه