راستش یه دوره ای من یه حاجتی داشتم که خیلی برام مهم بود و سر همون خیلی دعا و قرآن و زیارت و اینا میخوندم و سعی میکردم نماز اول وقت بخونم و خلاصه خیلی بیشتر از قبل رعایت کنم... ولی خب همون زمان تنها اشتباهی که میکردم و به ذهنم میرسه موسیقی بود و این که با نامحرم در حد کاری در ارتباط بودم که البته سعی میکردم رعایت کنم حتی شاید رفتارام براشون عجیب و غریب بود...
خلاصه اون چیزی که میخواستم رو نگرفتم و گله و شکایت انچنانی هم به خدا نکردم ولی بعدش حال روحیم خیلی بد شد و وسواس گرفتم و چون وسواس هم نمیذاره ادم تمرکز کنه موقع نماز هم باعث اسراف میشه هم میگفتن وسواس از شیطونه و.... از بعد این اتفاق کلا به همه چی شک کردم
چون از طرفی خیلی دعاها و کارایی کرده بودم که میگفتن حتما حاجت میگیری و این حرفا از طرف دیگه میدیدم خدا با همین وسواس داره منو از خودش دور میکنه و نمیفهمیدم چرا
البته وسواسم شاید حدود یه سال و خورده ای طول کشید ولی اون شک و ناراحتی هنوز هست
سخنرانی های پناهیان هم خیلی توش امید داره ولی شاید چند دقیقه رو من تاثیر بذاره باز برمیگردم به ناامیدی