طلاق واقعا توی سرنوشت بچه ها تاثیر بدی میذاره؟

احتمال زیاد آرع

بی تاثیر که نمی تونه باشه 

کلا هر اتفاقی در مورد پدر و مادر می تونه تو سرنوشت بچه تاثیر بزار 

آره

نه همیشه گاهی اوقات بهترین کاره

نه

بودن با پدر و مادر سمي و با اختلافاي زياد بچه رو اذيت ميكنه

قرار نيست بعدش يكيشون و از دست بده

فقط جدا ميشن

قرار باشه بخاطر بچه بمونيد تو زندگي بعد كه فهميد افسردگي ميگيره

نه همه طلاق ها

ببین یه زن و شوهری که همش جنگ دارن و بچه تو این جو متشنج بزرگ میشه با جدایی والدین میره با یکیشون زندگی میکنه اما در آرامش دیگه جنگ و دعوا وجود نداره 

من چندمورد اینجوری دیدم.حتی یکی بچه اش لکنت گرفت بخاطر دعوا پدر و مادر الان که جدا شدن بچه با پدر هس اما پیش مادرشم میره و انقدر این بچه به ارامش رسیده که حد نداره 

آره می‌گذاره، اسم بچه طلاق میاد توی پیشونی اش، حسرت ها و غصه هاش و در هاش بوی جدایی والدین رو میده، تاثیر میگذاره

خیلی چیز ها موثره

شاید بچه ای که پدر و مادرش طلاق گرفته باشن خیلی از نظر روانی سالم تر از اونی باشه که یه عمر شاهد دعوا و. سردی بین والدینش بوده

ن فقط نگاشون میکنه  

عزیزم اگ شرایط زندگی الانشون خیلی بد باشه شاید طلاق راهه نجاتی باشه براشون،من خودم با وجود دوتا بچه جدا شدم شرایط زندگیم بحرانی بود دخترم خیلی آسیب دید،ولی الان ماشاالله ی دختر فوق العاده قوی شده و خداروشکر داره پیشرفت میکنه

گاهی اینقدر مشاجره ها زیاد وتاثیر منفی زیادی داره که جدایی پدرو مادر نداره هر کدوم دارن تلاش میکنن برا زندگی بهتر بچه 

بستگی به شرایط وروحیه  و...داره 

هیچی صد درصد نیس

بستگی به عرضه خود بچه داره

یکی از اقوام ما جدا شد(الان بچهاش ۳۰ تا ۳۵ سال هستن) اون موقع ۲..۳ ساله بودن

دیگه از روز طلاق بچهاش ندید شوهرش هم معناد بدجور بود از اینا که اگر پولدار نیودن کارتون خواب میشدن

دو تا از بچهو شدن رتبها های برتر کنکور و استاد دانشگاه و موفق یکیشون علاف و بیکار

دقیقا حرف منم همین بود👍👍👍

عزیزم برای همه ی جور نیس،،،این اسم بچه طلاق از قدیم اومده و هنوزم تو طرز فکر خیلیا هس ولی بی اساسه،نمونش اینه ک میگن طلاق برای زن خیلی بده و خیلی چشم بد دنبالشه،ک واقعا اینطور نیس،ادم تو هر شرایطی اگ بخواد راهه راستو بره هیچ چشمی دنبالش نیس،من جدا ک شدم کسی جرات نداش چپ نگام کنه ینی اجازه نمیدادم،وقتی دوروبریا تو محل کارم منظورم مردا،شناختنم خودشونو جمع میکردن وقتی من از کنارشون رد میشدم،حس قشنگی بود