سلام دخترا یادمه من دانشجو بودم تو شهری که داداشم اینا زندگیمیکنن بعد خیلی کم میرفتم خونشون در حد دو ماهی یه بار اونم واسه چند ساعت، یه بار بچه هاش اصرار کردن شب یلدا بیا خونمون منم روزش به داداشم زنگ زدم که شب بیا دنبالم حالا همیشه با تاکسی میرفتما🙄 دم غروب داداشم رسید برف هم وحشتناک میبارید تا برسیم خونشون فک کنم ۳ساعت طول کشید نگو داداش اینا خونه داداش زن داداشم مهمونی دعوتن دیگه حدودای ۱۰ رسیدیم خونه اونا وای داشتم از خجالت آب میشدم زن داداشمم بشدت تو قیافه بود ولی بعدش که دید چقد شرمنده و خجالت زده هستم دیگه کوتاه اومد😅😅 تاپیک سرباز رو دیدم خاطره خودم یادم اومد