مادر شوهر من ۲ سال قبل از ازدواجم با شوهرم فوت کرده بود، پدر شوهرم سال زنشو که داد با ی خانم که از ازدواج قبلیش ی دختر داشت ازدواج کرد، زنه بقدری سلیطه بود که اختیار کل زندگی پدرشوهرم رو بدست گرفت و کم کم کل سرمایه شو به اسم خودش کرد. شوهرم هر چی اعتراض کرد پدرش زیر بار نرفت، دیشب ساعت ۱۲ شب زنه زنگ زده خونه ما که بیا باباتو جمع کن ببرش دکتر، رفتیم دیدیم پدرشوهرم با سر و صورت خونی و کبود افتاده گوشه حیاط، زنش و دخترش خیلی ریلکس نشستن دارن شام میخورن، گفتیم چی شده، زنه میگه مینا دخترش دیر اومده خونه، این هم اعتراض کرده چرا دیر اومدی، دختره عصبانی شده مرده رو گرفته زیر مشت و لگد.