خانمها من دیابت بارداری دارم چند روز بستری بودم برای اینکه دوز داروم مشخص بشه .حالا بعد چند روز که مرخث شدم اومدم خونه اولا مادر شوهر و خواهر شوهرام یه زنگ به من نزدن بگن مردی موندی حالا توقع نداشتم بیان به خاطر کرونا ولی زنگ و میتونستن بزنن به شوهرم زنگ زدن احوال گرفتن .نگین نمیدونستن که یکیشون همون شب که فرداش میخواستم برم بیمارستان با شوهرم حرف زد اینام عین بی بی سی هستن سریع به هم اطلاع میدن .حالا که مرخص شدم مادر شوهره زنگ زده مثلا احوالم و بپرسه خودش چند ساله دیابت داره میگه اینکارو کن اونکارو کن بعد آخرش میگه البته اینارو به خاطر بچه ات میگم ها نه خودت .منم گفتم آره خوب میدونم به خاطر من نمیگی دید اینجوری میگم گفت نه شوخی کردم سلامت باشی و این حرفها .چند بارم تو خونه ی خودم همین و گفته بهم من هی با خنده رد کردم ..
خدایا شکرت .پدر و برادر ندارم ولی در عوض یه پسر ناز بهم دادی .هرچقدر شکر کنم کمه
حالا امشب به شوهرم میگن پد الکلی برای انسولین زدن میخوام میگه مگه انسولین بزنی الکل میخواد ؟منم گفتم بله چطور مادزت میخواد ؟میگه تو طعنه ی مریضی مادرم و زدی خورت به سرت اومد حالا خدا شاهده من طعنه نزدم فقط به شوهرم میگفتم این باید تحرک داشته باشه آخه فقط یکجا میشینه و میخوره .منم گفتم مادرت آدم بد قلبیه هر چی به سرش بیاد حقشه .گفتم چی بهم گفته و گفتم میدونم مادرت دبسوز من نیست ولی آدم به یه مریض زنگ نمیزنه این و بگه .الان باشوهرم قهریم سر این جریان
خدایا شکرت .پدر و برادر ندارم ولی در عوض یه پسر ناز بهم دادی .هرچقدر شکر کنم کمه