چرا از خونواده شوهر ی غول میسازید؟؟؟؟

فرق داره خب 

مادرشوهر و خواهر شوهر خواهرم واقعا افریته اس 

یعنی ظاهرش مطلوم باطنش دیوووو ،هیولا 

نمونشو هیچ جا ندیدم     هر چی بگم کم گفتم ،واگذارشون کردیم به خدا          خودمم مادرشوهر دارم ،خوبی داره در کنارش کمی کرم ریخته اما در کل میشه دوسش داشت اما مال خواهرمو نمیشه اصلا جز ادم حساب رد

من خواهر شوهرم اما هیچوقت زنداداشم حس نکرد ک خواهرشوهرشم همیشه میگه مث دوستی برام اما خونواده شوهرم انقدر خودخواهن ک من هرشب بایدبرم اونجا اگه ی شب نرم اخلاقشون رفتارشان کلا عوض میشه اگه بگم خونه برادرم دعوتیم ب شوهرم زنگ میزنن ک بعدش باید بیایداینجا بچم ب هر چی بخواددست بزنه غرمیزنن بهش هردقه شوهرم بایدبره بااینکه ده نفرن همش خواهرش میگه فلان کن برام همش باهمن بعد میگن هیچکس رابطه مارونداره آره چون مث منوآوردیدبدبخت کردید آخرم بگید کسی رابطه مارونداره 

دیکه هر کس یه مدلیه دیگه نمیشه کهتعیین کرد بقیه چه جوری درد و دل کنن...

اتفاقا چشم و دل مجردا باز میشه اشتباهاتشون کمتر میشه

منم برام عجیبه البته جاشون نیستیم من بشخصه دارم باهاشون زندگی میکنم راحتم عین خونه بابامه .به پدرشوهرم میگم بابا با مادرشوهرمم همه جا میرم خرید بازار هرکی میبینمون فکرمیکنه مادر دختریم آدم باید خودشم رفتارش خوب باشه فرق نذاره بین خانواده خودش و شوهرش اینجوری حتی شوهر آدمم خوشحال تره

نه اونی ک خانواده همسرش خوبه میتونه اینجا تعمیم بده که همه ی خانواده ی شوهرها خوبن و نه اونی خانواده همسرش بد هستن.. خوب و بد همه جا هست... انصافم هست... من خیلی جاها مقایسه میکنم گاهی با خودم میگه نه بابا خداروشکر ک خانواده همسرم اینجور ک میگن همه نیستن.. گاهی هم میگم خوشبحالشون خانواده همسر من که این مدلی نیستن

عزیزم همه مثه هم نیستن بحث همه جا هست ولی واسه بعضیا جوریه که زندگی رو به کامشون زهر کرده 

بحث داریم تا بحث خودم با خانواده شوهر زندگی میکنم وبه لطفشون 9 ساله جز خون دل چیزی ازشون ندیدم و تقریبن روی 90 درصد خواسته ها و آرزو هام پا گذاشتم تا بتونم زندگیم را حفظ کنم ولی تاالان دراین مورد تاپیک نزدم چون دلم نمیخاد بقیه را دلسرد کنم 

عین مادر خودمون نمیشن که .چون حس فرق داره بعضی وقتا من حس میکنم حسادت ازش چون شوهرم خیلی هوام داره بوسم میکنه اما دلش خیلی خوبه رفتارشم همینطور اون حسادته هم بخاطر اینکه پسرش بردم😂😂

اخه بنظرم مشکل اینجاست که با دید و ذهن خراب وارد اون خانواده میشن و دایما تو هر حرف و رفتاری دنبال متلک و توهین و بی احترامی نسبت به خودشون میگردن

من با مادر خودم اینقدر بحث زیاد داشتم که نگو 😆

مادرشوهر من شوهرمو از خونه بیرون کرد وقتی نامزد بودیم چون بهش گفته بود ماشینی که خودش خریده و با کلی کلک به نام مامانش شده بود رو میخواست بفروشه یه بهترشو بگیره به نام خودش اونم چون قرعه کشی اسمش در اومده بود نمیشد به نام کس دیگه بزنه مامانش و باباش قهر کردن که چرا باید فلان ماشینو بگیری با زنت بری دور بزنی ماشین خود شوهرمم که خودش خریده بود رو ازش گرفتن از خونه بیرونش کردن 

تا حالا کلی مامانش تلاش کرده ما رو جدا کنه از هم حتی به شوهرم گفته بود زنت پروفایلش عکس دختر تنها گذاشته ینی من دختر مجردم بیاین با من دوست بشین هزار جور حرف پشت خانوادم زده رفته همه جا گفته پسرم نمیخواستش من اصرار کردم بهش قول ماشین دادم رفت گرفتش در صورتی که من و شوهرم قبل ازدواج همو دوست داشتیم

سطل دسشویی رو چک میکرد رفته بود به شوهرم گفته بود فلانی (جاریم) مشکل داره پریود نمیشه منظم ولی زن تو میشه

طلاهای جاریمو که باباش براش خریده بود ازش گرفت ۳۰ گرم طلای اون بیچاره رو برد فروخت برا خودش خونه ساخت

تو زمستون شوهر و برادرشوهرمو تو یه خونه مجبور کرد بمونن در حمومو قفل کرد ۴ ماه تو دسشویی دوش میگرفتن 

اگه سر سفرشون مینشستی انقد حرف از چاقی میزدن که یه لقمه بخوری زهر بشه بهت

به زووور منو بردن خونه خودشون با دوتا ماشین اومدن دنبالم که برم خونشون بعد که رفتم باباش رفت همه جا گفت فلانی ما دخترشو که گرفتیم دیگه خرج نکرد من دارم خرج خورد و خوراکشو میدم در حالیکه پدرم اصلا راضی نبود من برم باهاشون 

بازم بگم که بدونی چرا بد میگم دربارشون ؟

همه انسان نیستن بعضیا حیوونم نیستن حتی

من کار بقیه ندارم اما مادر شوهر من خدایش جز بدترین هاس در حق منم بدی خیلی کرده اما جاری بیچاره ام از دست ش هزار و یک بیماری گرفت متولد هفتاد عستش دقیقا مثه ی پیرزن دو دستش میلرزن خدایش هم شوهرش بده هم مادر شوهر ،، خودم ی سال از داغ مادر شوهرم و کتک اشوهرم رفتم  تا خود طلاق با اعهد و شرط برگشتم