2777
2789
عنوان

داستان زندگی من چرا باید بسوزم به پای خواهرم ؟

| مشاهده متن کامل بحث + 4168 بازدید | 134 پست

ولی من موندم و ی استرس و افسردگی 

خداروشکر 

الان هم میگم همه زندگیمو میدم واسه خانوادم 

اومدن خونه 

من کلاس پنجم دبستان بودم و مدرسه ها شروع شده بود و من کلی عقب افتادم 

یکم دستمون خالی شد 

و مجبور شدیم ی خونه کوچک ولی بازم تو همون بالاشهر گرفتیم 

یکم اوضاع بد شد 

پدرم کار خوبی نداشت 

عید شد و ما میل همیشه رفتیم شهرمون 

ی عمه داشتم که چنتا بچه داشت واسه همین هروقت میرفتیم بیشتر خونه اونا میموندیم 

کمکم خواهرم عاشق پسر عمم میشه و ما میایم شهرمون 

شروع شد دعوا و بدبختیمون

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

پسر عمم را چند سالی از خواهرم بزرگ تر بود 

خواهرم به پسر عمم پیام میده و میگه دوستت دارم 

کاش هیچوقت اینکارو نمیکرد 

اونم که از خداش بود 

ی دختر خوشگل که همه از قیافش تعریف میکردن 

از خانواده ایی که همه از خداشون بود باهاشون ازدواج کنن 

اینارو واسه تعریف ازخودم نمیگم بچه ها

ی روز واسه یکسری مامانم میره شهرداری 

و میگه میخام فرماندار اون شهر رو ببینم 

خلاصه بزور میره داخل 

و میبینه که فرماندار همون آقایی خوبی هست که اولین صاحبخونه ما بود 

بابای محمد و مرضیه 

اونم مامانم رو میشناسه 

اون اقا به مامانم میگه نمیدونید چقدر دنبالتون گشتیم و بچه ها همش عکس بچه هاتون رو میبینن و دنبالتون میگردن 

قرار میشه فردا شب بیان خونه 

اومدن 

محمد بزرگ شده بود و مهندسی برق میخوند 

مرضیه هم ی رشته خوب میخوند که یادم نمیاد چی بود 

از رفتارای محمد فهمیدیم که از مریم خوشش اومده

چند روز بعد مارو دعوت کردن خونشون ماهم رفتیم 

ی خونه خفن تو بهترین خیابون 

رفتیم و بازم ی رفتارایی از محمد می‌دیدیم که حس میکردیم مریم دوست داره 

کم گم یجور نشون دادن که محمد مریم رو دوست داره 

ولی خواهر من میگفت من فقط رضا پسر عمم رو میخوام 

محمد پسر خوب و نجیب و مهربون و تحصیل کرده و ی بابایی که حسابی تو اون شهر بزرگ روش حساب میکردن وضعی مالی خیلی خوب 

رضا مهربون و بی پول و بیکار و ... 

خواهرم خیلی خواستگار داشت ولی میگفت من فقط رضا رو میخوام 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

مفاصل

najafi23 | 25 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز