حالا بهترین دکتر و بیمارستان و همه چی واسه ترک مریم
از خونه فرار میکرد
بچش نه بابا داشت نه مامان
سنش کم بود و اون بی خانواده گولش زد و معتادش کرد
ی پسری هم پیدا شد که میگفت عاشق مریم شدم
با اینکه مریم لارو صعیف شده بود ولی بازم هرکی میدیدم عاشقش میشد
اون پسره باباش از این سرمایه دارا بود
و کله گنده
ولی فهمیدیم اونم اعتیاد داره
بابام گفت اگه بمیرم نمیزارم بازم اشتباه نمیکنم
تو این مدت هم همش مریم رو میبردیم واسه ترک کردن
یا فرار میکرد و دوباره چند ماه بابام باید به مامور بقیه رشوه میداد تا بگیرنش و بازم ببریمش واسه ترک
که بازم فرار میکرد
یا اونجا دوستای بدتری پیدا میکرد و بدترش میکردن