یکم میگدره و پدرم واسه کار تصمیم میگیره بیان ی شهر دیگه
و ۲ سال اونجا زندگی میکنن
الان اون دختر زیبا رو ۴ سالشه که مامانم دوباره باردار میشه و بعد از سونوگرافی متوجه میشن که بچه بازم دختره
پدرم چون پسر زرنگی زیبا و باهوشی بوده دوست داشت پسر هم داشته باشه
و کلا اون موقع شد که فامیل های پدری شروع کردن به اینکه یکی دیگه هم بیار که پسر باشه
خلاصه میگدره و دختر دوم به دنیا میاد
بازم ی اسم زیبا واسش انتخاب میکنن
مامانم همیشه میگه وقتی به دنیا اومدی بابات واسه اولین بار دیدت همش میگفت این دختره منه ؟ باورش نمیشد
چشم درشت و تپل و سفید و لبای قرمز
اون دختر من بودم
دوسالم شد که واسه بار دوم پدرم به خاطر شرایط کاریش رفت ی شهر دیگه