راجع به زندگیم
چه راهنمایی میخوای
مشکلت چیه
اگه شما چند دفعه بشنوین که پدرشوهرتون داره بهتون توهین میکنه راجع بهتون حرف میزنه چیکار میکنین
من چون خانوادم بیرونم کردن ۶ ماه خونه پدرشوهرمم چون جهاز نداشتم برم سرزندگیم به اصرار خود پدرشوهرم اومدم اینجا وگرنه اولش خوابگاه بودم حالا اوایل میشنیدم که پدرشوهرم داره پشت من با مادرشوهرم حرف میزنه اوایل یواش میگفت الان بلند بلند حرف میزنه فحش میده نمیدونم باید چیکار کنم هر دفعه خودم میزنم به نشنیدن
جمع میکزذم وسیله هامو میرقتم همون خابگاه‌یا میزدم تو خیابون.تا از کارش خجالت یکشه.و شوهرتم دلیلش بگی
میدونی خیلی پیچیدست زندگیم کلا من و شوهرم ۸ سال دوست بودیم با مخالفت بهم رسیدیم قرار بود بابام فروردین۱۴۰۰ جهازم آماده کنه برم سر زندگیم که دیگه نداد پدرشوهرم گفت همون حرفی که تو خواستگاری گفتیم الان بیا اینجا بعد فروردین خونه بگیرین برین حالا شوهرم میخواد خونه بخره به پدر شوهرم گفته که اجازه بده یه سال دیگه بمونم چون باید خونرو بدم رهن پول کم دارم اینم قبول نکرد شوهرمم گفت باشه من یه اتاق ۱۰ متری میگیرم میرم حالا من نه دخالت کردم نه حرفی زدم یه عالمه بهم توهین کرد حتی سرم بلند نکردم الان هرروز که از سرکار میام تا شوهرم بیاد خونه اینا اذیتم میکنن بهم گیر میدن منم به شوهرم هیچی نگفتم چون بگم میره باهاشون دعوا میکنه
منم دیشب همین فکر کردم گفتم یه دفعه که دوباره بهم توهین کرد لباس بپوشم از خونه برم تاالان به شوهرم نگفتم چون بگم باهاشون دعوا میکنه اخم و تخم میکنه ولی هرشب که میاد میفهمه گریه کردم میپرسه سر بسته میگم مثلا بابا گفته باید برین من گریه کردم ولی دیشب رفتم صورتم شستم که شوهرم نفهمه گریه کردم اونم تا من دید بلند گفت چرا گریه کردی باز چی شده گفتم نه گریه نکردم اونم رفت به مادرشوهرم گفت تو این خونه من نیستم چه اتفاقی میفته که هرشب میام زنم گریه کرده
اشتباه میکنی‌من بوذم همبکارو میکرذم‌همه چیم ب شوعرم میگفتم.و جلوش وسیله هامو جمع میکزذم میرفتم تا بره با باباش دعوا کنع و ذیگه جرعت نکنه.چ ادمایی خذااا.یکی از بدبختی ب کسی پناه بیاره.توهم همووون اول نبایدقبول میکرذی بری اونجا.احترامتو پاایین اوردی
کلا پدرشوهرم دست پخت کسی نمیخوره منم هرچی درست کنم نمیخوره بخاطر این من آشپزی نمیکنم فقط ظرفارو میشورم کلا از نظرش من سر تا پا ایرادم و دست پا چلفتی دیشب مادرشوهرم داشت غذا درس میکرد واسه امروز ناهارشون منم سرم درد میکرد تو اتاق بودم برگشت گفت هر گوهی میخوان بخورن فقط برن پسرم که خودش بدبخت کرده رفته اینو گرفته از سرکار میاد فقط سرش تو گوشی بعدم میره تو اتاقش یه سیب زمینی نمیتونه سرخ کنه😔😔😔
مامانم اینا ازینجا رفتن کلا رفتن یه شهر دیگه واسه زندگی به اونام نمیتونم چیزی بگم یا چیزی بخوام منت میذارن فک کن ۶ماه بابام ندیدم ۶ ماه مامانم ندیدم بابام اینجا میره سرکار تا حالا نیومد بهم یه سر بزنه مامانم دیروز بعد ۶ ماه واسه یکاری اومده تهران رفته خونه فامیلمون ولی نیومد محل کارم ۱۰ دیقه من ببینه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
10 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
