پدر مادر اینجوری بودن فکر میکردن دختر تنها بره بیرون یا با کسی ارتباط داشته باشه از دست رفته ازدواج کردم آزاد شدم واقعا جهنم بود زیر منگنه بودم
به نظرم تا حدی منطقیه
احتمالا شناختی ک نسبت شما و جامعه دارن این تصمیم رو گرفتن
یعنی وقتی بچه دست میزنه به بخاری و مامانش میدونه ک دست بزنه میسوزه و نمیزاره و بچه داد میزنه و گریه میکنه همین حسه داره و تو خودش میگه مانع بازی کردنم هس ولی اینکه مادر و پدر بطرز عجیبی خطرها و اتفاقاتو پیش بینی میکنن
این بیشتر به فرهنگ مربوطه نه به تحصیلات.
فکرشون قدیمیه
واقعا ربطی به تحصیلات نداره
مخالفم باهاشون باید بره توی جامعه آداب اجتماعی یاد بگیره بتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون من فقط از دور مراقبش باشم رفت و آمداشو کنترل کنم دوستاشو بشناسم از همه مهمتر دوست خوبی براش باشم ک همه حرفاشو بهم بگه اسی ناراحت نباش منم مثل خودت بودم اما هیچ وقت نمیذارم دخترم حسرت به دل بشه البته فعلا ک دختر ندارم ایشالا اگه خدا بهم بده
سبک خانواده تون اینه عزیزم
منم خانواده ام میگف بیرون میتونی بری ولی بعد از ۹ شب بیرون بودن یه خانم خیلی قشنگ نیست
و هرجا بودم۹شب خونه میبودم
خدایا شکرت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
