اگه تایپک های قبلمو نگاه کنین متوجه میشین چون حالم خوب نبود تایپک میزدم ولی میخوام اینو بذارم
نامزدم اشغالم ک دو سال ادعا عاشقی داشت و یه مدتی بود دنبال بهانه میگشت و خیلی اذیتم میکرد چند دفعه بهم گفت طلاقت میدم ولی من عاشقش بودم گفتم دوستت دارم و ...
یه چند روز ب ظاهر بیخیال میشد ولی باز حرف جدایی میزد دید من هیچ جوری نمیتونم ازش دست بکشم تو کل فامیل ابرومو برد گفت بهم خیانت کرده من طلاقش میدم بهم تهمت ناروا زد منو سوزوند خدا واسه کسی نیاره نا حق بهش تهمت بزنن خیلی ادمو میسوزونه نابود میکنه همونجوری ک منو نابود کرد
اینا ب کنار قلبم شکست زندگیم نابود شد من واسش جونمم میدادم عاشقش بودم
ازش شکایت کردیم رفت گم و گور شد تهمت ناحق زده و ابرومو برده تو اون مدت خواب و خوراک نداشتم چون با ابروم بازی کرده بود با قلبم با احساساتم منو سوزوند...
ولی خدا بالاخره اونو رسوا کرد و همه فهمیدن همه چیزش تهمت بوده
تو اون مدتی ک گم بوده با بهترین دوستم بوده ک اونا رو گرفتن و همه فهمیدن
وقتی دیروز اینو فهمیدم قلبم درد گرفت نتونستم از سر جام بلند شم بهترین دوستم ک دوست بچگیام بود با هم بزرگ شدیم با نامزدم اوکی شده
یجوری حالم خرابه ک میگم ادم ب چی
ب کی میتونه اعتماد کنه؟
نه ب عشق ن به دوست
اونم بهترین دوستم ک از خواهر واسم عزیزتر بود دوستی ک ۱۴ سال میسناختمش بدترین ضربه رو از عشقم و بهترین دوستم خوردم
یجوری داغونم ک از خودمم متنفر شدم