ولی اخه چرا
*شاید جذبش کردی.به عنوان یه ادمی ک به روانشناسیو اینا علاقه داره...
آنید مواظب باش و فاصله رو حفظ کن..
تو همین فکرا بودم ک سیو کردمو پروفایلش اومد بالاواسم...یه عکس با یه دختر بچه ی تقریبا 10 ساله..که استاتوسش راجب دخترش بود
فکرم:هوففف ایول..خیالم کمی راحت شد
پیام دادمو جواب سوالایی ک پرسیده بودمو داد
خلاصه دوستان
من یه سوال راجب کنکور ازش پرسیدم
دیدم خوند جواب نداد.منم چیزی نگفتم.
بعدش نوشت ک سلام سرم شلوغه اگر میخواین واسه جواب سوالتون بیاین مدرسه..
(داداشم غیرتی بودو میگفت ک وقتی اومدی مدرسه پسرای بی جنبه هی میگفتن اون دختره کیبوده و فلان..دیگه نیا مدرسمون....)
به اقاعه گفتم نمیتونم گفت شرمنده منم نمیتونم ...
من:😓
خلاصه یه روز با داداشم صحبت کردمو قرارگذاشتیم وقتی سرکلاس بودن برم و برگردم...
دوست نداشتم حس بدی بهش دست بده
وقتی رفتم،یک سااااعت ازم سوال میپرسید
از گذشته از وقتایی ک قلبم به درد میومد از چیزایی ک با خون و دل ازشون گذشتم
از فشارای ذهنی
از چیزای کلی ای که دیدم و نتایج و تجربه ها..(بطور خلاصه و مفید)
گفت یچیزی بگم؟
گفتم بفرمایین
گفت رفیق من میشی؟بخداوندیه خدا قسم..
فکرم: واااای....وایییییی.....
بفرما
یه تو زرد دیگه
این همه وایسادی با خون دل از دوستت ک فوت شده گفتی از گذشته دردناکت،این تو فکر چیه
من: متوجه منظورتون نمیشم
اون: لطفا بد برداشت نکن..منظورم رفیقه
دوست اجتماعی
من: چرا؟؟واسم عجیبه خیلیم عجیبه ک چطوری یه مشاور مدرسه با یه دختر21ساله
میخواد رفیق بشه
اون: تو 21 ساله ی عادی نیستی
من: ولی بازم واسم عجیبه
فکرم: آنید...سعی کن بفهمی چی تو ذهنش میگذره و هدفش چیه
به حرفاش دقت کن..به تک تک کلماتش دقت کن...
اون: درکت میکنم ک دختری مثل تو نتونه اعتماد کنه و به این راحتیا رفیق منه پیر نشه
من: نه من جسارت نکردم
فکرم : میگه رفیق منه پیر...این حرفش نشون دهنده چیزای خوبی نیست..میخواد ک تو بگی نه شما جوونو خوش بر و رویی و غیره
یهو یه پسر در زد اومد داخل ( در دفترش باز بود البته ) گفت اقای فلانی
من یه سری سوال دارم کی وقت دارین بعدا بیام بپرسم
اون: حالا برو نمیبینی خانم نشستن؟
فکرم : حس خوبی ندارم انید
اون: من فقط میخوام رفیقم باشیو گاهی بریم رستوران
فکرم: انید پاشو ...پاشو ک اینجا دیگه جای ما نیست
من: ن ممنون..من کار دارم باید برم
اون: ولی حیف شد
فکرم: بدو انید ..بدو که بی فایدس حرف زدن..بدو که اصلا حوصله تحمل این یکیو ندارم بدو
و توضیحات اون برا پیچوندن و عوض کردن حرفش...با حرفایی ک تک تکش مهندسی شده بود و از ذهنی بر میومد ک میدونه چی بگه ..
ولی من اینحرفا رو خوب میشناسم
دستشون واسم روعه
و رفتم خونمون
شمارشم پاک کردم
اون روز نشستم وسط اتاقتمو دیگه معدم یجوری میشد...ناراحت..
بعله...دنیای کثیفی ک یه ادم درستو زورش گرفت بذاره جلوی من
قبل از شروع به تعریف این داستان هم یه مسئله پیش اومد ک تو وات برا یه خانم این جریانموتعریف کردم ک بفهمه
مرتیکه رو ببین...