اره پسرعموی شوهرم نزدیک به سه سال نامزد بود همش برا عقد امروز و فردا میکردن فک کن همزمان باهم نامزد کردیم من عروسی هم کردم اونا هنوز عقد نکرده بودن میگفتن پسره از ته دل دختره رو نمیخاد اجبار مادرشه و مونده تو رودربایستی خلاصه بعد۴سال گفتن بیاین عقده فک کن یه طایفه فامیل از کرج اماده شدیم رفتیم شهرستان همه تو محضر منتظر بودیم ۳ ساعت عروس و دوماد از ازمایش و کلاس و اینا بیان بعد اومد اصلا داخل محضرم نیومدن همون جلوی در میگفت بهمون گفتن بچه تون مشکل دار میشه(دختردایی پسرعمه بودن)حالا الکی گندش میکردا طرف گفته بود ی ازمایش ژنتیک بدین بد نیست اینم پیازداغشو زیاد میکرد که کی ضمانت میکنه که من بچه سالم بدنیا بیارم بهونه ش بود کاملا معلوم بود دختره هم تو ماشین گریه میکرد
خلاصه بهم خورد هممون دست از پادرازتر برگشتیم شهرمون کلی هم دلمون برا دختره سوخت
خلاصه نمیدونم چی شد دوباره بعد دوماه رفتن محضر یه عقد خونوادگی گرفته بود عیدم عروسیشونه