اره خودم جلسه بله برونم مهریه و اینا همه چیز بریدیم بعد اوتا گفتن دوماه صیغه باشه بابام گفت ن ما صیغه رو بد می دونیم .ی دفعه همه جا سکوت شد بعد پسره یهو گفت با اجازه خدافظ اصلا من شوکه شدم .حدود یکی دو ماه باهم رفت و امد داشتیم بابام گفت صیغه ن ولی دوتا خانواده هر وقت خواستن می تونن باهم رفت و امد کنن باهم مسافرت بریم .خلاصه خیلی شب بدی بود اول اصلا گریه نکردم تا دو سه ساعت تو شوک بودم بعد تا خود نماز صبح گریه کردم چ شب بدی بود