باباش نظامی بود..از اون نظامی هایی که کلا معتقد حتی اگر دارا هم باشی باید زندگی سخت بگذرونی...ساعت۶بیدار باشو ورزش و غذای کم و کار زیاد...حتی بچه هارو مجبور می کرد تو زمستون با پتوهای سربازی بخوابن با اینکه پتوهای نرم تری هم وجود داشت..مادر هم کلا نقش چغندر قند داشت ..زن دوم تو اون خانواده به کرات دیده می شد و همینطور مرسوم بود ..کلا درگیر این بود که اتویی دست پدر نده که بره زن دوم بگیره..اینا هر سه سال اجازه لباس نو داشتن..لباساشون هم به سلیقه پدر بود..لباسای محکم و ضخیم اونم..به رنگ تیره...ظرفا باید تو حوض و با اب سرد شسته میشد
و اشتباه هرکس به معنای تنبیه همگانی بود..غذای همه قطع میشد و حتی یه زمستون به خاطر خاموش کردن بخاری اونم به دلیل تنبیع بچه ها تا مرز ذات الریع و مرگ هم رفتن..از اون به بعد تنبیه ها کمتر شد ولی خب باز هم وجود داشت