من واقعا تحسینت میکنم عزیزم
جاری منم با خونواده ی همسرم زندگی میکنه البته اونا روستا هستن بچه های دیگم کلا سالی دوبار میرن روستا چند روز میمونن و برمیگردین
ولی جاریم هر موقع میریم انقدر بهمون اخمو و تخم میکنه دعوا میکنه همش ،هیچ کاری نمیکنه نه ظرف شستن نه اشپزی هیچییی فقط میشینه اگه یکی چایی بخوادم بلند نمیشه انقدرمم دعوا میندازه همین بار اخر گفت که جاری بزرگه گردن بند طلاشو دزدیده درحالی گردن بند یه ماه بعد از خونشون پیدا شد 🙂