شوهرم چند وقتیه یه مقدار حال نداره و ضعیف شده . از اول کرونام من و بچه هام کلا هیچجا نرفتیم همه ش خونه ایم اما شوهرم با خانواده ش در ارتباط بوده میرفته میومده.پنجشنبه هفته پیش یهو حالش بد شد دوباره بیحال شد گفت من میرم خونه مامانم اینا فشارمو بگیرن.رفت فشارش پایین بود یکیو آورده بودن واسش سرم زده بود.خلاصه این گفت من حالم زیاد خوب نیست شبو اینجا میمونم.منم گفتم اوکی بمون. فردا شد نیومد پس فردا شد نیومد.گفتم نمیای خونه ما شبا می ترسیم خوابم نمیبره ، آخه چند قت پیش دزد اومده بود تو ساختمونمون.گفت که نه بابا چیزی نیست هیچی نمیشه. اینم گفت که من مریض احوالم اینجا استراحت میکنم مامانم بهم میرسه تو بچه کوچیک داری باید به درس و مشق اون یکی ام برسی میام زحمت میشم برات.منم با اینکه راضی نبودم گفتم اوکی. گفت یکی دو روز دیگه میام .خلاصه من این یکهفته شبا خواب به چشمم نیومده.همه ش تا طرفای ۵ و ۶ بیدار هی از چشمی چک کن از پنجره چک کن بالکنو چک کن یعنی دیوونه شدم.با کوچکترین صدایی که میاد بند دلم پاره میشه یعنی مریض شدم کلا.گلاب به روتون همه ش هی استفراغ و اسهال و بیرون روی تند تند.استرسی که میشم اینطوری میشم .از یه طرفم دست تنها با کار خونه و نوزاد گریه ای و درس و مشق پسرم.تو این یه هفته دو سه بار پسرمو کتک زدم از فرط عصبانیت و خستگی بعدش نشستم زار زار گریه کردم.