عزیزم من تو هر سه بارداریم تا شب آخر در خدمت همسرم بودم
ایشون سه سال باین خانوم به ظاهر محترم ارتباط داشته
البته این خانومم کار بلد بوده گفته مریضم سرطان دارم تا فلان موقع بیشتر زنده نیستم کلی مدارک پزشکی نشون داده
می گم بامنم دوست شده بود تو یه مراسم دیدمش یجوری رفتار می کرد انگار امامزاده اس
عزیزم اول بگم ارامش خودتو حفظ کن چون با غصه خوردن جوش زدن چی جز بیماری افسردگی نصیبت نمیشه متاسفانه شما تنها زنی نیستید که بهش خیانت شوده ببین شوهرت چجور سلیقه ای داره سعی کن مطابق میلش باشی چونکه شما بچه داری برای اونها هم شوده باید کنار بیایی نمیشه فقط گفت طلاق چون که چیزی رو درست نمیکنه بر عکس بدتر هم میشه خیلی سخته میدونم مدام فکرت درگیره سعی کن دنبالش رو بگیری و بیخیالش نشی یعنی با نصیحت کردن فهماندنش که کارش درست نیست بعدم براش بیشتر وقت بگذار خودتو جوری بساز که اون به جز تو به کس دیگه ای فکر نکنه بهش محبت کن برای بچه هات و اینکه خدا کمکت کنه گلم زندگی مثل ی میابقه است سعی نکن زودی پا پس بکشی برای زندگیت و بچه هات بجنگ و قوی باش خدا کمکت کنه و بهت آرامش بده
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
