یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
من وقتی باردار بوده منو مادرم زنبور نیشش زد چند سال پیش منو که نیش زد اصلا حس نکردم فقط اولش یکم سوخت بعدش عین یه زخم عادی خشک شد عین یه نقطه ...تنها شانس زندگیم همینه