2777
2789
عنوان

دعوای من با فامیل شوهر

2475 بازدید | 74 پست

دوشب پیش چون شوهرم شب کار بود من و دخترم رفتیم خونه مادر شوهرم بخوابیم (با جاریم و مادر شوهرم یه ساختمونیم ).

یهو دخترای جاریم اومدن پایین حرف زدن و یه موضوعی شد نمیتونم بگم دختر جاریم بچش ۸ سالشه اومد در گوشم ی چیزی گفت منم خندم گرفت تو گروه خوانوادگی شوهرم (جاری هام و خواهر شورهم هستیم ) گفتم ب نیت این که بچه ذهنش کجا رفته ن مسخره گی 

     زندگی رو دوست دادم چون دخترم هست .         از دست خیلی ها ناراحتم .              خواستی برام دعا کن ممنون 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اره بگو

بعد دخترای جاریم رفتن .داشتم سعی میکردم ک خوابم ببره ساعت ۱:۱۰گیشیم زنگ خورد . دیدم جاریم گوشی رو برداشتم اروم حرف زدم کسی نفهمه گفتم بله جاریم گفت اون پی ام رو پاک میکنی ؟گفتم باشه .

از اون طرف صدای برادر شوهرم میومد ک تو اندازه خرس گنده ای اندازه سگی ک س کش پدر 

     زندگی رو دوست دادم چون دخترم هست .         از دست خیلی ها ناراحتم .              خواستی برام دعا کن ممنون 

بعد جاریم تلفن رو قطع کرد منم هول کرده بودم دستام میلرزید رفتم تو وات ساپ پاک کنم دیدم دیگه پاک نمیشه .

به اون یکی جاریم پیام دادام ک تو روخدا اون پیام رو پاک کن بیچاره اونم هر کاری کرد اخرش پاک شد 

     زندگی رو دوست دادم چون دخترم هست .         از دست خیلی ها ناراحتم .              خواستی برام دعا کن ممنون 

بعد امروز رفته بودم خونه مادر شوهرم سر پا یودم وسایلاش رو دادم برگشتم خونمون .

داشتم دخترمو میخوابوندم گوشیم چند سری زنگ خورد دور بود ازم نتونستم جواب بدم دیدم مادر شوهرم بوده زنگ زدم گفت بیا پایین ناهار چشمت میمونه ب غذا

     زندگی رو دوست دادم چون دخترم هست .         از دست خیلی ها ناراحتم .              خواستی برام دعا کن ممنون 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   vittozahra  |  7 ساعت پیش
توسط   honye_ella  |  7 ساعت پیش