دوشب پیش چون شوهرم شب کار بود من و دخترم رفتیم خونه مادر شوهرم بخوابیم (با جاریم و مادر شوهرم یه ساختمونیم ).
یهو دخترای جاریم اومدن پایین حرف زدن و یه موضوعی شد نمیتونم بگم دختر جاریم بچش ۸ سالشه اومد در گوشم ی چیزی گفت منم خندم گرفت تو گروه خوانوادگی شوهرم (جاری هام و خواهر شورهم هستیم ) گفتم ب نیت این که بچه ذهنش کجا رفته ن مسخره گی