سلام مادر شوهرم خواهرش همسایشه هرروز میره اونجا بعضی وختا دخترمم میبره با خودش منم یه ساعت بعد رفتنشون میرم دنبال دخترم وختی میرم خونشون تا میشینم دو دیقه بعدش بلند میشه میره یا میگه امروزم که با دخترم میرف بهم گف تو دیگه نیا دنبال باران بمون ماکارونی درست کن به نظرتون بهش بگم این رفتارشو خیلی ناراحتم بخدا خواهر زادش صب اینجا بود بهش گفتم نازنین مژگان لباس مجلسی دوخته بود واسه چی میخاس گف نمیدونی دوهفته دیگه عقد فاطمه هس بعد به مادر شوهرم گف بگم فاطمه رو بکی دادن اونم گف نه نگو مگه نگفتم به کسی نگی بعد دید لو رف خودش گف فاطمه هم برادر زاده مادرشوهرمه انگار من میدونستم نمیزاشتم ازدواج کنن اصلا ادم دهن لقی هم نیستما بگید بخاطر همین نگف خیلی هم کم حرفو مظلومم بنظرتون این کاراشو برم بهش بگم یا نه خیلی بغض کردم