؟؟
اگ پول برای خرید خونه ماشین لازم دارین مامانتون بهتون بده ولی اون دخالت و انتخاب کنه
جهاز میده اون باید داماد انتخاب کنه
شهریه میده اون تو انتخاب رشته دخالت میکنه
اگر مقاومت کنین همچی رو محروم میکنه و از خونه پرتتون میکنه بیرون
حتی خودتون بخواین ازدواج کنین جهیزیه هم نخواین بازم دخالت و سنگ اندازی میکنه اگرم عقد کرده باشین تا ب طلاق نکشونه ول نکنه
آنقدر بدگویی و اشک تمساح میریزه تا بقیه گول بخورن فک کنن شما آدم بدی و فرزند ناخلفی
چقدر سخت
فقط خدا یجوری نجاتت بده اسیر شدی، نمیتونی کار کنی خودت؟
نچ. مگه برده هستی که یکی تامینت کنه ولی به جای تو تصمیم بگیره؟
رفتم مشاوره گفت فرار کن
یروز برو دیگ‌برنگرد بعدم برو سرکار
خب من همچیم اینجاست ارثم دستشه نمیده خونم دست مستاجره میره یادش میده اجارمو نده
یبار برخلاف دستورش خواستم خونمو بدم اجاره رفت پیش بنگاهی گفت خونه مال اونه درحالیک مال منه سندم دارم
بنگاهی فکر کرده مادره پس راست میگ مستاجرم قرارداد فسخ کرد فکر کرد من کلاهبردارم
مدارک خونم بردم بنگاهی گفت تو راست میگی ولی بعد اونم سواستفاده کرد کمیسیون فسخ ازم گرفت درحالیک گردن من نبود گفت باید بدی
بزن دهن املاکیو سرویس کن
مگه خونه مال خودت نیست؟ اجاره بده بعدم با پولش برو جای دیگه اجاره کن و برو سرکار زندگیتو بکن
با اینا باشی دیوانه میشی
چیکاره هست که خونتو نده؟ وقتی مال خودته هیچ کاری نمیتونه بکنه
بزور اینکار میکنه چ پول بده چ نده
یا جهازم بگم نمیخوام بازم دخالت میکنه بحث پول نیست
یبار خواستگار خ خوب داشتم تک پسر خوش اخلاق خانواده دار خونه ماشین مغازه داشت خوش تیپ
حسادت کرد گفت راهشون نمیدم خونه خودمه برو تو خیابون مراسم خواستگاری بگیر 💔
با خودم گفتم یواشکی باهاش عقد کنم جرات نکردم ولی اونم عاقبت نداشت چون بعدش ب بهانه پاگشا میکشونه خونش باز بدگویی ازم و دخالت میکنه
یبار زن داییم گفت تو هنوزم ب این زن میگی مامان؟
همه میدونن ولی زورشون ب مامانم نمیرسه سریع قهر میکنه با فامیل
میدونی ی عمر بهم گفت خواهر برادر بدرد نمیخوره فقط من مادر دلسوزتم مغزم شستشو داد
چندهفته پیش عصبانی بود بحث کرده بودیم کمرم خ درد میکرد گفتم بیا بریم دکتر
گفت بدرک بمیر گوشی قطع کرد
خ دلم شکست دیگ تصمیمم گرفت برم کلا ترکش کنم واس همیشه
عزیزم اگه واقعا اینجوریه که تو میگی، باید مستقل بشی بعد ازدواج کنی چون یکی مشکل خودت، یکی هم اینکه شوهرت ناراضی میشه. چن بار باهاش صحبت کن آروم و با محبت. اگه فایده نداشت مستقل زندگی کن و باید بری سر کار.
مال خودمه سندم دارم گاهی میگم کلا از این شهر برم ولی همچیم اینجاست ی وکیل آشنا داریم بهم گفت برو تهران خونتو بفروش اونجا بخر
ولی میترسم از کلاهبرداری
همونم از دست بدم
عمر و جوونیم تباه شد از رفتارای مامانم
دوتا از خواستگارام مستقیم بهم گفتن مامانم بده بخاطر اون جوابشون منفیه یکیش کارمند بانک بود
مرد های درست حسابی دنبال دختری ک خانواده خوبی داشته باشه من پدرم معلم بود ولی مامانم اینجوریه تا فتنه نکنه ول نمیکنه
مساله همین مستقل شدنه نمیزاره جایی برم
گفتم اذیتم نکن میرم جایی اجاره میکنم میرما گفت اگ بری خودم اولین نفر میگم شب با کسی بودی ینی تهمت
درحالیک اصلا اهلش نیستم
۳سال پیش سرکتاب گرفتم گفت خ تهمت پشت سرته
کار مامان خودمه
میدونم باید برم ولی همش فکر میکنم چجوری برم ک کمتر آسیب بزنه بهم
بهم نخندی خواهشا
۳۹سالمه از ۲۵سالگی میخوام برم نمیزاره تهدیدم میکنه بقیه خواهر برادرا ب جونم میندازه خواهرام تو تیم خودشن از همون بچگی
من طرف بابام بودم
فک کنم واس همین ازم بدش میاد بابام مرد خوبی بود سکته اش دادن
مامانم و خواهر بزرگم
۳۲ سالگی ازدواج کردم باز دخالت کرد و از شهرش ب اون شهر ۷ساعت فاصله تلفنی شوهرمو ب جونم انداخت
کم کم اونام فهمیدم باهام بد شدن خواهرشوهرم و مادرشوهرم سر دوسال زندگیم پاشید
یبار ب املاکی نمیدونم چی گفته ک باز خودش گفت املاکی بهش گفته من جات بودم سر این دختر میذاشتم لب باغچه میبریدم
املاکی اینو گفته بود خودمم نمیدونم چی بهشون میگ
مظلوم نمایی و نقش بازی میکنه
یبار همسایه میاد متلک میندازه مامانتو اذیت نکن گفتم بگین چکار کردم نمیگن مامانم بهش اشاره کرد نگو
باز یبار مغازه دار تو کوچمون بهم تیکه انداخت
منم ذله شدم ب برادرش ک منطقی تر بود گفتم ی نمونه از کارای مامانمو
گفت خواهرم نباید تو زندگی شما نظر میداد(خواهر و برادر باهم اون مغازه کار میکنن)
