ازاینجابگم که ماعروسی نگرفتیم بدون سروصدابعدازمحرم اسبابامون رابردیم توخونه چیدیم / همون روزاول تقریباتاعصروسایل راچیدیم ویه سری خورده کاری موند که دیگه مامانم اینارفتن / بامادرشوهرمم هم همون روز یه دعوای تلفنی داشتیم البته اون زنگ زد دعواکرد(مثل همیشه)/ مامانم که رفت به شوهرجان گفتم یه حالیم پاشوبریم بیرون که شوهری گفت شام بگیریم بریم خونه مامانت اینا
گفتم باشه من دوش بگیرم وبریم/خلاصه من رفتم حمام وبعداز45دقیقه اومدم بیرون(حمام رفتن من خیلی طول میکشه) تواین فاصله هم شوهرم همش میومددم درحمام ومیگفت چرانمیای بیرون من دلم شورمیزنه رنگشم پریده بودوهمش میگفت یه حالیم بیابیرون خلاصه من اومدم بیرون وشوهرم رفت حمام(چون مامانم گفته بودلباساموبایه سری وسیله برای یخچال میدم داداشت بیاره قرارشدباهم نریم حمام).خلاصه من اومدم بیرون ودلم به شورافتادرفتم درحمام وزدم وگفتم بیابیرون فکرکنم فشارم افتاده گفت باشه الان میام /منم انگاری سرم سنگین شده بودووزوزمیشد گفتم لابدفشارم افتاده بزاربرم نوشابه بخورم تااومدم برم همون دم درآشپزخونه درازکشیدم وپاهاموگذاشتم به دیوار
بگیدخوب خلاصه نمیدونم چقدگذشت که احساس کردم درمیزنن رفتم دم حموم به شوهرم گفتم درمیزنن گفت خوب چرااین شکلی شدی برو درابازکن(میگفت رنگت پریده بود ودستتاگذاشتی بودی روزانوهات وحرف میزدی)بهش گفته بودم مامانت اومده دعوا ازاینجابه بعدشامن یادم نمیادبه روایت بقیه مینویسم
داداشم وخواهرم میگفتن کلی درزدن وهمه وسایلای راکه آورده بودن چیده بودن روی زمین ووقتی میبینن درابازنمیکنیم بی خیال میشن ووسایلادوباره میزارن توی ماشین وراه میوفتن برن که سرکوچه بودن وخواهرم میبینه دربازشدبرمیگردن میان تو میگفتن نه به ماسلام کردی نه چیزی هی میرفتی تو اتاق ومیومدی هرچیم باهات حرف میزدیم جوابمونانمیدادی داداشم به خواهرم میگه چشه باهامامون قهرکرده .... 
بعدش داشته باهام حرف میزده من میام روی دسته مبل میشینم ویهوتلپ میفتم روی مبل داداشم میگفت بهت گفت پاشومسخره بازی درنیارمیادمیبنه پاهام همونجوری درازتوی هواس وسیخ شده خلاصه داداشه میفهمه که گازمناگرفته درحمام ومیزنه وبه شوهرم میگه بیابیرون که زنت مرد
اون بدبختم ازهولش حولشومی پوشه ومیادبیرون داداشم میگه خوابوندیمت روززمین میگه انگاری شده بودی200کیلونمیتونستیم تکونت بدیم میگفت چشات مثل قورباغه زده بودبیرون ودندونات کلیدشده بود.شوهرم میره تواتاق لباساشوبپوشه که داداشم میبینه نمیاد(تو این فاصله هم خواهرم فقط داشته جیغ میزده)داداشم میره توی اتاق میبینه شوهرم هی درکمدوبازمیکنه هی میبنده هی باسرمیره تو درکمددستشو میگیره میاردش بیرون(شوهری راهم گازگرفته بوده دراپیدانمیکرده ازاتاق بیادبیرون)
(انگاری آمبولانس واورژانس هنوزاختراع نشده بوده منتظر وایستاده بودن من جونم دربیاد)جونم براتون بگه داداشم هی میگه سعیدسنگین شده نمیشه بلندش کردشوهرم میادمنامیندازه رودوشش وتلو تلو زنان منو میبرن تو ماشین(باتاپ وشلوارک وموهای خیس فرشده)خواهرم میگه فقط دراکه بازکردیم دیدم کلی زن و مرد دم درجمع شدن فکرکرده بودن دعواشده
خلاصه منومیزارن توماشین داداشم میگه هرچی درمیبستم بسته نمیشد نگاه میکنه میبینه پاهام سیخ مونده وجمع نمیشه آب میپاشن روصورتم ومن یه تکونی میخورم وبعدزودی درامیبندن(ای خدادلم براخودم میسوزه باچه حالی بردنم)/درمانگاه سرخیابونمونه میبرنم اونجاوباز(هنوزبرانکارداختراع نشده)شوهرم منامیزاره رودوشش ومیبردتم داخل داداشم میگه شوهرت برده بودت دم اینجایی که نوبت میدن وانگارمیخواسته مناازاون شیشه کوچولوهه بده تو داداشم میادیکی میزنه تو سرشوهرم ومیگه داری چیکارمیکنی ودیگه اونجاپرسنل زحمت کش درمانگاه به دادمن بیچاره میرسن ومنوازدست این دوتاجانی نجات میدن
خب؟؟
عجب نیلسا
خواهرمم همچنانن جیغ میزده وگریه میکرده ومیگفته تازه روز اول زندگیشون بوده (شوهرمم دکمه های پیراهنش بازبوده وهیچی زیرش نپوشیده بوده (وای چه فکرای که اونجادرموردمون نکردن)
بیرون به یه پرستاردیگه گفته فکرکنم مرده وخواهرم میشنوه دیگه هیچی بیچاره داشته خودشو تیکه تیکه میکرده تاچندوقت لپش سیاه بود انقدکه خودشوزده بود)خلاصه به آقاهه گفتم اینجاکجاست گفت اسمت چیه اسمم وگفتم بعدگفت چیزی نیست گازگرفتت
وای ایناکه گفت فقط دادمیزدم شوهرم کوشوهرم کجاس دکتره میگفت سالمه تواون اتاق خوابیده منم گریه میکردم میگفت دروغ میگی مرده داداشم اومدبالاسرم(بهم سرم وصل بود)وگفت نترس حالش خوبه باورم نمیشد خلاصه باویلچربردنم تو اتاق ودیدمش وخیالم راهت شد(جالبه شوهری راگازبیشترگرفته بود به گفته دکترا)
تامنامیبرن توشوهرجانمم یهو کلوپ میخوره زمین ومیان اونم جمع میکنن ومیبرن/خوب ازاینجابه بعدش رایادمه دیگه چشماموبازکردم دیدم یه آقای خوشتیپ بالای سرمه گفتم یاخدااین دیگه کیه وصدای جیغ خواهرم میومد(نگوپرستاره احمق رفته
هیچی دیگه بعدشم حالمون خوب شدتقریبا1ساعت2ساعت بعدش بودانگاری درمانگاهوروسرمون گذاشتیم ورفتیم انقدکه میخندیدم وشوهرم قرآن وباصوت میخوند وبه داداشم میگفت اگه نیومده بودید فردابایدواسمون ازاین سی دی هامیزاشتید/
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
