2777
2789
عنوان

ورود خانم باردار ممنوع🚫❌امروز تو خونه...

| مشاهده متن کامل بحث + 493 بازدید | 55 پست
همچین نوشتی باردار ها نیان خواهر من بارداره کلا رمان ترسناک میخونه همش هم داره در مورد جن ها و اینکه ...

بهش بگو نكنه يهو واش نميكنن 

منم خيلي سال پيش انقدر كتاباشو خوندم دنبال ميكردم الان ده ساله ولم نميكنن چ تو خواب چ بيداري

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

هم روز بود هم داشتم ماكاراني درست ميكردم هم داشتم سريال نگاه ميكردم ترس نداشتم خيالم راحت شد بابت هم ...

ولی من تصور میکنم شوهرم وسط روز وایسه پشتم بهم لبخند بزنه بعد ببینم غیبش زده و خودش نبوده همون لحظه خونه رو ترک میکردم البته اگه قبلش غش نکرده باشم😖

در دل هر سیبی دانه ها محدودند در دل هر دانه سیبها نامحدود ،روزگاریست عجیب دانه باشیم نه سیب                                           طرف عینک نمیزد که نگن عینکیه جلوی پاشو ندید و خورد زمین از فردا بهش گفتن چلاق .... واسه ی خودتون زندگی کنین 🌱🌱🌱
مطمئنی سر کار نیستی؟

به خدا من اهل اين چيزا نيستم تاپيكامم ببيني متوجه ميشي الانم اولين بارمه در موردش تاپيك زدم 

حتي زياد در موردش صحبت نميكنم 

چون ميدونم پيگرشون باشي ميان سمتت


اخه بازم واسم پيش اومده مورداي ديگه ركم نگفت جن بوده فقط گفت روح نبوده چيز ديگه بوده 

اهان مشابه همین اتفاق برای منم افتاده بود یه روز تقریبا ساعت هشت شب بود بارداربودم وخونه تنهابودم نزدیکای اومدن شوهرم بود خسته بودم رفتم دراز کشیدم نگوخوابم برده توخواب می دیدم شوهرم ایفون رومیزنه پامیشم میرم در رو وامیکنم شوهرم میاد بالای سرم لباسای بیرونش رو عوص میکنه میاد کنارم میشینه رو تخت حتی پایبن رفتن تختم احساس کردم ولی یهو یه حسی دارم که خیلی سنگینم نمیتونم تکون بخورم توهمین حین هم می بینم بازم صدای ایفون پشت سرهم میاد میگم خب من که در رو بازکردم شوهرم اومده تو پس چرا بازم زنگ میزنه که یهو دیدم اونی که به عنوان همسرم پیشم بود غیب شده منم هرکاری کردم نتونستم ازجام بلندشم بیچاره همسرم ایفون همسایه رو زده در رو براش بازکردن واومده بالا واونده خونمون میگفت مردم وزنده شدم فکرکردم بلایی سرت اومده میگه اوموم خونه دنبالت گشتم دیدم روی تختی وخیس عرق هرکاری میکردم بلند نمیشدی تااینکه یا خدا یاعلی یهو چشاتوبازکردی یاعلی گفتنش رو خودمم یادم میاد همسرم گفت روت بختک افتاده بوده ولی خیلی ترسناک بود

دختر خوشگلم تو یه هدیه باارزش از یه بانوی گرانقدری  خداروشکر که دارمت♥️

اهان مشابه همین اتفاق برای منم افتاده بود یه روز تقریبا ساعت هشت شب بود بارداربودم وخونه تنهابودم نز ...

خيلي ترسناكه 

اما من نميدونم چرا اون موقع نميترسم هميشه وقتي شب ميشه تازه ترس بهم ميفته يا درمورد صحبت ميشه

خيلي ترسناكه  اما من نميدونم چرا اون موقع نميترسم هميشه وقتي شب ميشه تازه ترس بهم ميفته يا درم ...

اره منم اونموقع زیاد نترسیدم بیشترشوک بودم ولی بعدها که فکرمیکردم بهش میترسیدم 

دختر خوشگلم تو یه هدیه باارزش از یه بانوی گرانقدری  خداروشکر که دارمت♥️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792