2777
2789
عنوان

امشب ترکوندم پسره رو

211 بازدید | 12 پست

امشب ساعتا ۹ شب داشتم از خیابون رد میشدم 

چراغ سبز بود منم وایسادم تا قرمزشه بعد برم

یه ماشین پژو یکم جلو تر از من وایستا د ۴تا پسر توش بودن

چراغ قرمز شد خواستم برم 

ماشینه اومد عقب تر خوردم بهش یه عقب پرت شدم ضربه اش شدید نبود ولی خوردم زمین 

حالا راننده هه یه پسر ۲۰ یا ۲۲ساله عین.....میخندید منم حرسم درومد در ماشینش باز کردم کفشم باهر زحمتی بود دراوردم افتادم بجونش اورد زدمش رفیقاش مان مونده بودن و چیزی نمیگرفتم اخر که دلم خنک شد درک بستم کفشم پوشیدم و به راهم ادامه دادم     

هییییی که تنهایی چیکار میکنه باادم

افرین خوشمان امد

زیباترینم 💙روزی تورا در درونم حس خواهم کرد حس گرمی تو تمام رگ های مرا پرمیکند گویا دوباره عاشق خواهم شد کوچولوی من ..دنیای من.. تو وصل میشوی ب بهشت ومن وصل میشوم ب تو .. و بهشت اینگونه کشیده میشود ب زیرپاهای من ..

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

داستان قشنگی بود رمانش کن

1400/1/18 دومین فندوق مامان خوش اومدی تو دلم ... 1400/4/9 هلنا قشنگ من دخمل نازم .... یه مامان شاد و پر انرژی که جز شادی و خوشحالی و آرامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ... خونه بهم ریخته مرتب میشه چای سرد شده رو میشه عوض کرد غذای یخ کرده رو میشه داغش کرد ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما هیچوقت بچه هامون دیگه ۱ساله یا ۲ساله یا ۳ساله یا ........‌ نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم ... پسر کوچولوی من مامان عاشقته  
رمان جدیده؟
یکم در مورد خودم توضیح بدم «به نام خدا هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مَرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم، با رفیقام دوست شده بودم، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج نه دارم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و...»

باور کنید حرفمو درآورد 

من آمدیم رو دختر دست بلند نمیکنم ولی پسرارو میترکونم تازه شانس اورد عین اون دفم نشد

اگه خواستین اونم تعریف کنم 

هییییی که تنهایی چیکار میکنه باادم
باور کنید حرفمو درآورد  من آمدیم رو دختر دست بلند نمیکنم ولی پسرارو میترکونم تازه شانس اورد عی ...

نه نمیخواد تعریف کنی بذار تو همین داستانت غرق شیم

1400/1/18 دومین فندوق مامان خوش اومدی تو دلم ... 1400/4/9 هلنا قشنگ من دخمل نازم .... یه مامان شاد و پر انرژی که جز شادی و خوشحالی و آرامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ... خونه بهم ریخته مرتب میشه چای سرد شده رو میشه عوض کرد غذای یخ کرده رو میشه داغش کرد ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما هیچوقت بچه هامون دیگه ۱ساله یا ۲ساله یا ۳ساله یا ........‌ نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم ... پسر کوچولوی من مامان عاشقته  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792