نگو اینها از قبل همه چیو اکی کردن خلاصه مادیشب رفتیم من و مادرشوهرم و شوهرم و برادرش ...خدایی خیلی خانواده خوبی بودن خیلی با شخصیت ولی نمیدونم این دختره به کی رفته بود اصلا نمیذاشت پدر مادرش حرف بزنه ...
من کاری به این خواستگاری ندارم😂 ولی خاطره خودمو میگم
روز خواستگاری تا خانواده همسرم نشستن... من تو آشپزخونه بودم استرس داشتم.. مامانم سریع گفت ما رسم نداریم سر زده بریم خونه کسی مهمونی. من حتی خونه مادرمم بخوام برم از قبل تلفنی خبر میدم🤣🤣🤣 بعد مادرشوهرم گفت یعنی رابطه نمیکنید و.. بعد مادرم گفت نهههه رابطه داریم ولی سرزده جایی نمیریم.... اونا هم دیگه حساب کار اومد دستشون که تفاوت فرهنگی داریممم🤣🤣 اون موقع خجالت کشیدم ولی الان میگم مامامی جون قررربونتت😆😆😆