ما طبقه پایین پدر شوهریمم که ای کاش میمردمو ازدواج نمیکردم
خواهر شوهرم ۴ سالشه هرررر دقیقه خونه ماس شب روز صب ی بار دعوا راه انداختم ی مدت نیومد الان باز پاش باز شده من چیکار کنم خسته شدم ارامش ندارم دوس دارم خودمو بکشم دیگه
وقتی میومد زیاد تحویلش نمیگرفتم نه باهاش بد بودم نه خوب.هی میرفتم دور کارام اصلا دو کلمه باهاش حرف نمیزدم. بخدا تو بارداری بهش ویار داشتم حرف میزد میخواستم خودمو بکشم اخه خیلی بچه ی وراج و پیله ای هم هست.الان خودش هم مهد رفت و بعدش مدرسه یکم عاقل تر شده