خانواده شوهر

ااین که مریضن گناه دارن اگه میتونی و از دستت بر میاد کمکشون کن ولی ن ب عنوان وظیفه ی طوری نباشه که فک کنن وظیفته اگه هم دارن سو استفاده میکنن یا بد برخورد میکنن جوابشون و بده من خودم آدمی هستم که اگه خونواده همسرم چیزی بگن جواب میدم که دفعه بعد ساکت بشینن سر جاشون

بهش رو نده مخصوصا پدر شوهر فردا میخاد تو حموم واسش واجبی هم بزاری لابد بگو من ایننم دیگه محبت حالیم نمیشه رک نباشی ازت سواری میگیرن

نه،چون الانم فکر نمیکنیم پسرشون نره کاراشونو بکنه ولی وظیفه بچه هاس نه عروس وداماد،اونا چون به پدرمادر علاقه بیشتری دارن این کارو با عشق ورغبت بیشتری هم انجام میدن

حرفت درسته 

اصلا برای دختر و پسر ننگه عروس و داماد بیان مادر و پدرشونو جمع کنن

چه ربطی داره 

این خانم فقط عروسشون هست کوتاهی هم نکرد 

وظیفه پس و دختر خودشون هست 

گفتن الان ده ساله که وضعیتشون همینه 

معلومه وقتی یه نفر بخواد جور همه رو بکشه کم میاره

چندتا راه حل داری

میتونی یواش یواش خودتو کنار بکشی

یا اینکه با بچه برو پایین اینا ببینند چقدر دا ی زحمت میکشی هم کمکتو میکنی هم بچه رو میرسی

ببین شرایط منم دقیقا مثل تو هست 

من اول سطح کارامو براشون کم کردم البته شرایط نذاشت مثلا مریض شدم و باردارم

ولی باز دلم نمیاد براشون زحمت نکشم دوست ندا م بهشون بدجنسی کنم همین قدر  سطح توقع اونا رو پایین آوردم بسه

الانم بخاطر بارداریم هیچ کاری براشون نمیتونم انجام بدم ولی سر بچه اولم با بارداری براش توی خونه تکونی کمک کردم

اسی همین کلاسای آنلاین خوبیش اینه که اونا هم متوجه میشن تو هم زندگی داری بیکار نیستی

اونا باید بدونند که دنیا عوض شده 

اصلا از حرفاشون دلخور نشو باهاشون دوستانه صحبت کن بگو الان تو معلم بچه هستی. بگو اگه بهش درس ندی بچه بیسواد میشه

ولی این وسط وقت گیر آوردی برو بهشون سر بزن تا دلگی یشون کم بشه

باهاشون صادق باشی اونا یواش یواش صداقت رو متوجه میشن

باهاشون با لج جلو نرو اونی که اول له میشه اونوقت خودتی

همین که شوهرت میدونه خانوادش چقدر کصافت هستن کافیه 

اونا ارزش اینو ندارن که تو مریض بشی و از زندگی چیزی نفهمی

منم مثل همین رفتارا و دیدم شوهرمو خانوادش به فوش میکشیدم خودمو میزدم نمیدونی چه کارا میکردم شوهرم آنقدر حرص خورد دیابت گرفت الان انسولین میزنه 26 سالگی ی ی ی ی 

شوهر من از خوشگلی و پولداری زن دوستی آقایی کم نداشت 

الان به قدری دلشون خنکه که نمیدونی نمیدونی دلم خونه 

واسه همین میگم مثل من نشو یکیتون مریض شه من نفهمیدم 

چند ماه اول دلم میخواس از شوهرم جدا شم که دیابت گرفته الان دلم میخواد بزنمش فوشش بدم که دشمن شاو کردمنو با اینکه همیشه پشتم بود و با اونا دعوا میکرد

اگه زمان برمی‌گشت عقب آنقدر خودمو آزار نمی‌دادم فقط اونارو عذاب میدادم و نمی‌رفتم