سلام دوستان من بالای سر پدر شوهر مادرشوهرم زندگی میکنم ده سال اینا هم ۲۴ ساعت مریض هستند سنی هم ندارن ولی به خاطر زندگی بدی که دارند و البته شاید چیزهای دیگه همش مریض میشن البته نوبتی هست یه سه ماه چهار ماه مادرشوهرم مریض مثالا تو این مدت سه بار دست پاش شکسته سنگ کلیه داشته چشمش عمل کرده پدرشوهرم دوبار قلبش عمل کرد بالن زدن کمرش عمل کرده یه مدت همرویید داشت و هزاران درد مرض دیگه منم دیگه واقعا بریدم از وقتی پسرم کلاس های آنلاین داره وقت نمیکنم برم چون از صبح اسیر کلاس های آنلاینم شب هم تکالیفش ولی اینا چون بیشعور هستند ونمی دونند کلاس آنلاین چیه نمی‌فهمند دیروز که رفتم پایین پدرشوهرم کلی چی بهم گفت که تو بی محبتی پایین نمیای ای رسمش نیست دختر آدم می‌ره عروس میاد از این گوه خوری ها شما باشید چیکار میکنید من این سری که دیگه کمرش عمل کرده زیاد نرفتم حالا جالب فقط توقع از عروس دارن وگرنه خودشون واسه مادرشوهرهاشون طرح هم خورد نمی‌کنند شما باشید چیکار میکنید یه راهنمایی بهم بکنید
پرستاری پدر و مادر شوهر باید با پول پسر شون باشه زحمت دخترشون اینو تو یه تاپیکی دیدم
الان چند روزه از دست خانواده شوهر نخوابیدم همش گریه میکنم فقط واگذارشون کن ب خدا و اصلا بحث نکن ب شوهرت بگو توضیح بده و اگه پول دارین از اونجا برید
من باشم نمیرم دیگه
واسه پدر و مادر خودتم همینجوری فکر میکنی؟؟؟
كلا توى يه ساختمون زندگى كردن با خانواده شوهر اشتباه محض همش توقع دارن
جارى من با مادر شوهرم يه جا زندگى مى كنه اصلا رو نداده مادر شوهرم جرات نمى كنه بگه چى مى خورى كجا مى رى بيا پايين
از اول نبايد رو داد
خداییش رسیدگی به پدر و مادر وظیفه دختره
پسر هم دوا و دکتر ببره د بیاره
خانواده شوهرمنم اینجورین،مادرشوهرمن گریه میکنه میگه مادرم مریضه ولی یه دکتر نمیبرتش!یه استکان براش اب نمیزنه،همه توقعشون از عروسه،یه سره میگه عروس باید فلان کنه بهمان کنه،ما پیر شدیم مارو نگه داره(فقطم من بدبخت از بقیه عروسا وپسرا سلب مسئولیت میکنه )،ولی من اصلا محل نمیذارم چون خیلی اذیتم کرده،انگار داره قصه میگه اصلا گوش نمیدم جوابم نمیدم
حق داری. واقعا شرایط منم دقیقا همینجوره خیلی سخته کسی.هم درک.نمیکنه آدمو
دارم رندگیمو به امید اون یه درصدی که شاید مستقل بشیم رد میکنم
من و شوهرم با خونواده شوهرم مشکل داریم خیلی بی منطق و خدانشناس هستن بی انصافن برگشتم میگم دخترت بهم فحش پدر داده مادرشوهرم میگه چی میشه داده ک داده میگم بی جا کرده کسی حق نداره ب خانوادم توهین کنه میگه ادبتووووو منم گفتم دختر شما ادب نداره سی و اندی سالشه فحش اونجوری داده من بی ادب شدم جالبه پدرشوهرم دو روز بعد اومده خونمون منو شوهرمو ب فحش کشیده ک دو شبه نخوابیدم ب من گفتی بلد نیستی بچه تربیت کنی!بدبختی پدرشوهرم خونه داده کلی هم ب خونه رسیدیم شوهرم میگه پول جمع کنم قید خرجی ک واسه خونه کردم میزنم و میریم ولی متاسفانه فعلا پول نداریم باورت میشه چند روزه کارم شده فکر و فکر و اه و گریه و شب بیداری؟چند شبه سر هم یه ساعتم نخوابیدم هر چی شوهرم میگه دایورت کن واست مهم نباشه و هزارتا حرف میزنه آرومم کنه نمیتونم جز خوبی کاری نکردم اما از حسادت همشون دشمنم شدن مادرشوهرم در مورد من چه دروغا که به پدرشوهرم نگفته....از در و دیوار این خونه بیزارم دلمون میخواد بریم ولی نمیتونیم ب خاطر پول....شوهرم بدجور دلش شکست پیش شوهرم چ توهینایی ک ب من نکرد شوهرمم جوابشو میداد ب اونم فحش میداد و تحقیر بعد اشک شوهرمو در اورد شوهرم گفت زن منه من میشناسمش اشتباه میکنی
مشکل همینه ما از همه لحاض به این وابسته هستیم شوهرم پیش پدرش کار میکنه حقوقی بهش نمیدن حتی ماشینمون هم به نام خودشون اینا نمیزارن پسرشون به جایی برسه پسر غلامشون زن هم کنیزشون اینجوری فکر میکنند
مراقبت از پدر و مادر وظیفه فرزندان هست
نه عروس و داماد
تمام
