با سلام و عرض ادب
لطفا من و راهنمایی کنید
ما توی ساختمونی ک هستیم پنج تا بچه هستن با پسر خودم
و ما با کمک مدیر ساختمون پایین و یک سالن بزرگ هستش ک تبدیل کردیم ب کتابخونه و وسایل بازی برای بچه های ساختمون
پسر من هفت سالشه
هرسری میره پایین بچه ها بهش میگفتن ما دوست تو نیستیم
پسر منم ناراحت میومد بالا ب من میگفت منم میپرسیدم چرا و ی جورایی با پسرم حرف میزدم ک مشکلی نیس
تا چندروژ پیش پسرم شدیدا با گریه اومد خونه من خیلی ناراحت شدم و پایین رفتم و از بچه ها پرسیدم چرا
اونا هم گفتن یکی از بچه های ساختمون ک هم سن پسر منم هست گریه میکنه میگه با خشایار بازی نکنین
منم ب پسره گفتم مشکل تو با خشایار چیه
اونم هیچی نگفت و رفت
پسر منم خیلی انفاقا این پسرو دوست داره و باهاش مهربونه و هواشو داره من احساس میکنم اون پسر ب پسر من حسادت داره ک هر سری گریه میکنه ک بچه ها با پسر من بازی نکنن
خلاصه من خیلی ناراحت شدم و ب پسرم گفتم دیگه باه بچه ها بازی نکن ک بقیه بچه ها اومدن عذرخواهی ک تقصیر ما نیس این پسره همیشه گریه میکنه ک ما چرا با بچه تو بازی میکنیم
تا امروز دیدم پدر این بچه
اومد در خونه ما و با ی حالت بی ادبانه از من بازجویی کرد ک گفتی پسرت با پسرم حرف نزنه و پیشش نشینه
من گفتم نگفتم نشبنه پیشش گفتم با بچه ها بازی نگنه
چندبار تگرار کرد گفتی یا نه
شوهر منم اومدن و اروم توضیح داد واسش جریانو ک اون اقا انقد با من بد حرف زدن ک شوهرم عصبانی شد و سزش داد و زد و دعوا شد
ناگفته نمونه این اقا کلا بیتربیت و گستاخه و من خیلی باهاشون بامحبت بودم با بچشون مهربون بودحتی من خودم ی بار دیدمش ک گریه میکرد من سریع رفتم گفتم چیه فکر کردم مشکل داره یا کسی اذیتش کرده کباز بچه ها گفتن گریه میکنه ک چرا داریم با بچه تو بازی میکنیم پسر منم مظلوم وایساده بود تماشا و عیچی نمیگفت پسر من خیلی مهربون و با محبته خیلی با همه خوبه ولی اون پسره از چشاش بدجنسی میباره حتی چندبار دیدمش ک یواشکی پسرمو هل میده ولی باز من حرف نزدم چندبار دیذم بچم باهاش حرف میزنه محل ب بچم نمیداره باز من حرف نزدم حتی ب بچمم نگفتم ک حساس نشه
الان ناراحت پسرم هستم
این اقا نمیدونم تو راه برگشت مدرسه چی ب بچم گفته بود ک بچم نرسیده بود و استرس داشت الانم با بغض خوابید من خیلی باهاش حرف زدم خیلی نازش کردم ولی ناراحت بود گفت مامان من امروز باهاش حرف زدم گفتم مگه دوستم نیسنی چرا گریه میکنی پس ب خدا انقد پسرم با محبت و با ادبه ک ب من گفت اشکالی نداره مامان من بازم دوستش هستم