خواهرم ی سال از من بزرگ تره من بچه اخرم هرسال وقتی بچه بودیم عموم ۱۰ هزارتومن نیزاش توپاکت با ی شیرینی عیدی میاورد برا خواهرم حتی نشد یکبار ی ۵۰۰ تومنی پاره ب من بده همیشه وقتی عیدی هامونو میشماردیم من بواشکی گریه میکردم از عیدا متنفر بودم حداقل یواشکی ام بهش نمبدادن جلوی چشم من میدادن هر سال شب ۴شنبه سوری میاوردن عیدیشو ارزوم بود ی سالم ب من بدن هرسال عیدم با گریه میگذشت کلا ۶ ۷ سالم بود ولی برام خیلی تلخ بود
کدخدایی که گمانگرده خدای ده ماست🙃 کدخدا نیست بلای ده ماست 😔خانه اش در ده ما نیست جدای ده ماست😔 بینوا بی خبر از حال و هوای ده ماست😕 کد خدا دیر زمانیست که دیوانه شداست😶 از زمانی که به دیدار خدا رفته و در خانه شده است 👳خانه را دیده خدارا نه ولی با همه بیگانه شده است🕵 غافل از انکه خدا در همه جای ده ماست👆 بینوا بیخبر از حال و هوای ده ماست🏕
عموت فقط میخواسته عیدی ای که مادرت اینا به بچش میدن بازپرداخت کنه که زیر منت نباشه.وگرنه اگر از روی محبت بود یه کم فکر میکرد و فرق نمیذاشت بین شما😕فقط خواسته رفع تکلیف کنه😐