خواهرم ی سال از من بزرگ تره من بچه اخرم هرسال وقتی بچه بودیم عموم ۱۰ هزارتومن نیزاش توپاکت با ی شیرینی عیدی میاورد برا خواهرم حتی نشد یکبار ی ۵۰۰ تومنی پاره ب من بده همیشه وقتی عیدی هامونو میشماردیم من بواشکی گریه میکردم از عیدا متنفر بودم حداقل یواشکی ام بهش نمبدادن جلوی چشم من میدادن هر سال شب ۴شنبه سوری میاوردن عیدیشو ارزوم بود ی سالم ب من بدن هرسال عیدم با گریه میگذشت کلا ۶ ۷ سالم بود ولی برام خیلی تلخ بود