همه تن چشم شدم
خیره ب دنبال تو گشتم
شوق دیداری تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه ک بودم...
دلم برای بچگی هام تنگ شده اونموق ک همه بودن کسی نمرده بود ...حاله بازی خونه مامانبزرگ بعد از غذا با دخترخاله و پسر خاله...کودکی...ن اینکه من الان این سر دنیا..اونا اون سر دنیا...من بچم دنیا اومده اونا هم دارن بچه دار میشن...دیگه گذشت همچی نمیشه بچگی کرد..