خسته شدم از بس میان خونمون چتر میشن
داییمو پسر خاله ام سه ماهه خونمونن هرمدلیم بشون گفتیم برین نمیفهمن اصلا انگار حرفی نزدی به مادر پدراشونم میگیم انگار نه انگار
خب شهر خودتون کار کنین یادمیاین شهر دیگه به فکر جا برای خودتون باشین
به خدا ماهم خسته شدیم
تازه انقدر پروان که هرچیزی نمیخورن 😭😭
من میخام درسامو گوش بدم همش باید هنذفری توگوشم باشه همش باید توخونه حجاب داشته باشم. درد دارم نباید چیزی بگم یه وقت این دوتا متوجه نشن
تازه اسمش اینا اومدن برن سرکار از اون روز تاحالا ده روزم سرجمع سرکار نبودن
به نظر شما چی کار کنیم که برن😭😭