خلاصه خیلی اذیتش کردم بیچاره کم مونده بود گریه شه گفت عزیزم من ک نمیخام برم سمت خلاف نمیرم ک آدم بکشم چرا اینجوری میکنی منم اشک میریختم و میگفتم با من حرف نزن
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
روز بد زندگی من 😔😔😔😔 لطفا اگه خوندی دوس داشتی ی فاتحه ی صلوات یا حتی خدا بیامرزی بده ۲۵اسفند۱۴۰۱ بود روز تصادف بابای مهربونم بدتر از اون روز ۵فروردین ۱۴۰۲شد روز اسمونی شدنش دورت بگردم مهربون بابای من هنوز جوون بودی چرا نمیتونم باور کنم که نیستی چرا....
بعد شوهرم خودش اومد طرفم گفت ببخشید عزیزم گریه نکن. منم بهش گفتم ب شرطی ک نری.آخه ی مدت طولانی نرفتن تعطیل کرده بودن باز دوباره امشب جای دو نفر ک غیبت داشتن رفتن با برادر شوهرم